نظارت همراه رمان درحصار یک رویا | ناظر: purple moon

[دیـوادیـوا عضو تأیید شده است.]

نویسنده عزیز، از اینکه انجمن کافه نویسندگان را برای ارتقای قلم خود و انتشار آثار ارزشمندتان انتخاب کردید، نهایت تشکر را داریم.
لطفا پس از هر پارت گذاری در گپ نظارت اعلام کنید. تعداد مجاز پارت در روز 3 پارت می باشد. در غیر این صورت جریمه خواهید شد.
پس از هر ده پارت، رمان شما باید طبق گفته های ناظر ویرایش گردد وگرنه رمان قفل می شود.
پس از ویرایش هر پستی که ناظر در این تاپیک ارسال کرده است، آن را نقل قول زده و اعلام کنید که ویرایش انجام شده است.
از دادن اسپم و چت بی مربوط جدا خودداری کنید

نویسنده: @malihe
ناظر: @purple moon
لینک تاپیک تایپ:

عالی - رمان در حصار یک رویا | ملیحه حمیدی

~الهی به امید تو~ نام رمان: درحصار یک رویا ژانر: معمایی، علمی‌تخیلی نویسنده: ملیحه حمیدی ناظر اثر: @purple moon خلاصه داستان: زیر گنبدی آهنین که چون سپری، آسمان را بلعیده، نوجوانی سرکش با چشمانی شعله‌ور از اشتیاق و قلبی لبریز از عصیان، رویایی در سر می‌پروراند: رویای آزادی! اما رازی سر به...

forum.cafewriters.xyz

 

[malihe]

۲۹فروردین ۱۴۰۴​

پارت34 و 35​

@دیـوا

 

[دیـوادیـوا عضو تأیید شده است.]

عزیزم چک شد موردی نبود فقط این قسمت چرا بین پرانتز گذاشتید؟
اونایی که بین گیومه هستن دیالوگ هستن؟

( باشه، باشه، آروم باش الیاس. این یکم غیر منتظره بود. باید اعتراف کنم، اون ضربه به مچ دست خیلی حرفه‌ای بود. فکر کنم باید یه دوره‌ی آموزشی جدید بگذرونم. خداروشکر اینگرید این اطراف نبودن وگرنه واقعا ناامید می‌شد، من چی دارم با خودم میگم؟ من کی این‌قدر دست و پا چلفتی شدم؟ واقعاً یه مشت آدمِ خاکی، منو این‌جوری به زانو درآوردن؟ اگه بابا این‌جا بود، حتماً یه سخنرانی مفصل می‌کرد. «الیاس، حواست رو جمع کن پسر این‌جا که مهدکودک نیست!» وایستا… اون چاقوی لعنتی دیگه کجا رفت؟ خدایا این چه وضعشه؟!)

 

[malihe]

عزیزم چک شد موردی نبود فقط این قسمت چرا بین پرانتز گذاشتید؟
اونایی که بین گیومه هستن دیالوگ هستن؟

( باشه، باشه، آروم باش الیاس. این یکم غیر منتظره بود. باید اعتراف کنم، اون ضربه به مچ دست خیلی حرفه‌ای بود. فکر کنم باید یه دوره‌ی آموزشی جدید بگذرونم. خداروشکر اینگرید این اطراف نبودن وگرنه واقعا ناامید می‌شد، من چی دارم با خودم میگم؟ من کی این‌قدر دست و پا چلفتی شدم؟ واقعاً یه مشت آدمِ خاکی، منو این‌جوری به زانو درآوردن؟ اگه بابا این‌جا بود، حتماً یه سخنرانی مفصل می‌کرد. «الیاس، حواست رو جمع کن پسر این‌جا که مهدکودک نیست!» وایستا… اون چاقوی لعنتی دیگه کجا رفت؟ خدایا این چه وضعشه؟!)

مرسی دیواجان زحمت کشیدی بله یک مونولوگ و یک دیالوگ دقیقا نمی‌دونستم چطور باید بنویسم

 

[دیـوادیـوا عضو تأیید شده است.]

مرسی دیواجان زحمت کشیدی بله یک مونولوگ و یک دیالوگ دقیقا نمی‌دونستم چطور باید بنویسم

خب مثل بقیه بنویس پرانتز بردار متن ادامه بده
دیالوگ براش خط دیالوگ بذار

 

[malihe]

خب مثل بقیه بنویس پرانتز بردار متن ادامه بده
دیالوگ براش خط دیالوگ بذار

شخص حضور نداره از طرف پدر روایت میشه بازم خط دیالوگ بذارم؟

 

[دیـوادیـوا عضو تأیید شده است.]

شخص حضور نداره از طرف پدر روایت میشه بازم خط دیالوگ بذارم؟

نه دیگه اگر صحبت بین دو نفر هست
خب این پدر داره اینارو تعریف میکنه برای یکی دیگه؟

 

[malihe]

نه دیگه اگر صحبت بین دو نفر هست
خب این پدر داره اینارو تعریف میکنه برای یکی دیگه؟

نه پسره داره این حرف رو یادش میاد توی ذهنش

 

[دیـوادیـوا عضو تأیید شده است.]

نه پسره داره این حرف رو یادش میاد توی ذهنش

خب پس توی پرانتز نذار همینطوری بنویس ولی قبل و بعدش طوری قرار بده که خواننده متوجه شه

 

[malihe]

۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۴​

پارت‌های: 36.37​