در حال تایپ مجموعه دلنوشته های رویای کال | هورزاد اسکندری کاربر انجمن کافه نویسندگان

𝒀𝑶𝑲𝒀𝑨

کاربر انجمن
کاربر انجمن
نوشته‌ها
نوشته‌ها
96
پسندها
پسندها
473
امتیازها
امتیازها
53
به نام خدا
عنوان دلنوشته: رویای کال
نگارنده: هورزاد اسکندری
ژانر: #عاشقانه
سال نشر: بهار ۱۴۰۴
منتشر شده در: انجمن کافه نویسندگان - تالار ادبیات - بخش تایپ دلنوشته.
مقدمه:​
این روزها مدام با خودم کلنجار می‌روم.
دوست دارم به تو بگویم چقدر دلم برایت تنگ شده!
اما کار درستی نیست.
مدام می‌پرسم:
- اگر بگویی دلتنگی برایش مهم است؟ نه!
دنیل!
هرگز به زبان نیاوردم، اما احساس می‌کردم پس از سالها، باز می‌توانم صدای نسیم نوپای عشق را، در وجودم بشنوم؛ می‌توانم دوست بدارم و دوست داشته شوم.
اما این ها، خیالات کالی بیش نبود
دوستدار تو: نلی میلر
دوشنبه 7 آوریل 2000​
توجه:
"این دلنوشته، مجموعه نامه عاشقانه می‌باشد."​
 
آخرین ویرایش:
«بنام شاعر زندگی»
do.php
نویسندگان گرامی صمیمانه از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای ارائه آثار ارزشمندتان متشکریم!‌‌پیش از شروع تایپ آثار ادبی خود، قوانین و نحوه ی تایپ آثار ادبی در"انجمن کافه نویسندگان" با دقت مطالعه کنید.




شما می‌توانید پس از 10 پست درخواست جلد بدهید.

|
درخواست جلد برای آثار|



پس از گذشت حداقل ۱۵ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دل‌نوشته بدهید. توجه داشته باشید که دل‌نوشته‌های تگ‌دار نقد نخواهند شد و در صورت تمایل به درخواست نقد، قبل از درخواست تگ این کار را انجام بدهید.

|
درخواست نقد دلنوشته|


‌‌
پس از 15 پست میتوانید برای تعیین سطح اثر ادبی خود درخواست تگ بدهید.

|
درخواست تگ برای دلنوشته|



همچنین پس از ارسال 20 پست پایان اثر ادبی خود را اعلام کنید تا رسیدگی های لازم نیز انجام شود...

|‌
اعلام اتمام آثار ادبی|

‌‌


اگر بنا به هر دلیلی قصد ادامه دادن اثر ادبی خود را ندارید می توانید درخواست انتقال به متروکه بدهید تا منتقل شود...

|
درخواست انتقال به متروکه|




- قلمتان سبز و ماندگار -
| مدیریت تالار ادبیات |
 
دنیل!
از تو فاصله گرفتم، و این به معنی دوست نداشتن تو نیست.
راستش را بخواهی، در تک تک ثانیه های قمر در عقرب این فاصله‌ی تحمیلی، دریافتم که چقدر در عدمت هسته‌ی قلبم از هم می‌شکافد، چه اندازه به شنیدن صدایت و لم*س گوشنواز خنده‌‌ هایت احتیاج دارم!
اما، باید می‌رفتم.
حرف نزدن با تو، شاید قلبم را مورد تعدی و گزند قرار دهد، اما مهر مرگ من نیست؛ ولیکن یادآوری خودم به تو، هر روز مرا خواهد کشت؛ در حالی‌که هنوز جان در تنم شناور است.
دنیل عزیزم!
گفتم صدای رفتارت بلند است، اما نخواستی معنی کلماتم را درک کنی.
رفتار تو، تصویر منِ رفته را تجلی می‌بخشید؛ حینی که کلامت، اصرار به ماندن داشت!
گفتم:
- می‌خواهم مراقبت باشم، اما دوست داشتن را نمی‌دانم. انگاری کمی ترسناک و وهم آور است؛ اصلا شاید نخواهی محبتت در دلم باشد.
گفتی:
- مراقبم باش و دوستم داشته باش!
من رفتم، اما به معنی دروغگویی و بدقولی‌ام نیست.
حالا از فاصله‌ای دور تر مراقبت هستم، و به عشق مشغولم.
با این فرق که نمی‌گذارم، پیچک عشق وجود مرا محاصره و دست و پایم را قطع کند.
دیگر نمی‌خواهم هیچ چیزی از سمت من، باعث آزار تو باشد.
«نلی میلر»
چهارشنبه 9 آوریل 2000​
 
عقب
بالا پایین