چالش [تمرین نویسندگی]6️⃣

AlirixAlirix عضو تأیید شده است.

مدیر تالار نویسندگان
پرسنل مدیریت
مدیر رسـمی تالار
داور آکادمی
نوشته‌ها
نوشته‌ها
399
پسندها
پسندها
1,802
امتیازها
امتیازها
183
سکه
1,676
ورود برای عموم آزاد است


همراه شما هستیم با چالش و تمرین ششم؛


اگر داستانی بنویسید که مردم در آن پیر نمی‌شوند،
برای خط آخر چه چیزی می‌نویسید؟



 
آخرین ویرایش:
آن‌ها جاودانه شدند؛ اما هیچ‌گاه نفهمیدند که خوشبختی، هرگز جاودانه نبود.
 
آخرین ویرایش:
و در آن ابدیت بی‌رحم، جایی که خاطرات، سنگین‌تر از هر زنجیری بر روح می‌نشستند و آرزوها، مدت‌ها بود که در غبار بی‌زمانی مدفون شده بودند، انسان‌ها دریافتند که جاودانگی، نه موهبتی آسمانی، که نفرینی ازلی بود که هر روز، بار دیگر، آغاز می‌شد.
 
تنها کسالت و نکبت بود که از چهره‌هایشان می‌بارید. آری، آنان که هر روز را با حرص و طمع مال اندوزی و شهوت و شکم پرستی می‌گذراندند، اکنون که حقیقت جاودانگی را دریافته‌‌ بودند، هریک خسته و بی‌رمق به گوشه‌ای خزیده و بر نفرین ابدی خود، خون می‌گریستند.
 
در این هزاره‌ی بی‌انتها، دیگر به چه امیدی باید زیست!​
 
«وقتی هیچ‌کس نمی‌میرد و هیچ‌چهره‌ای هرگز پیر نمی‌شود، زندگی آرام‌آرام معنا را از دست می‌دهد. دیگر کسی عجله‌ای برای دوست داشتن ندارد، دیگر دلیلی برای آشتی کردن نمی‌ماند. ما به‌جای جاودانگی، به بی‌هدفی رسیدیم. و تازه آن‌وقت بود که فهمیدیم، مرگ نه مجازات، که تنها تذکر لطیف هستی‌ست؛ نعمتی فراموش‌شده، که حضورش به هر لحظه‌ی زندگی وزن می‌داد.»
 
و پایان این قصه بی‌رویا؛ اهداف مرده‌اند، مرگ در زندگی تنفس می‌کند و کسی به سویی نمی‌شتابد؛ آن زمان بود که آرزو می‌کردند کاش صفر این هزاره زندگی، برداشته میشد.
 
و آن‌ها در جوانی پیر شدند.
زمانی که چین و چروکی روی صورت نداشتند و موهای ابریشمی‌شان سپید نبود اما روحشان به‌جای جسم‌شان پژمرده و بیمار بود
.
 
و جاودانگی ناقوسی با ندای نابودی‌ست؛ ولیکن گاه که ابدیت حکم‌فرما گردد،بی‌ثباتی و بی‌هدفی پایدار در سرشت زندگان می‌گردد.
و آن هنگام احساساتی که به آدمیزاد برای رسیدن به اهدف القا می‌شود، از او ربوده می‌شود.
و انسانی که احساسات در او درجریان نباشد، انسانیت از او کسر خواهد شد.
و انسان بی‌انسانت، آغازی درخور برای هلاکت بشریت را بشارت می‌دهد.
 
و وقتی قرن‌ها گذشت و هیچ‌کس پیر نشد، تازه فهمیدیم که ترسِ رفتن، جای خودش را به ترسِ ماندن داده… و جاودانگی، فقط نام دیگری برای تنهایی‌ست.
 
عقب
بالا پایین