در حال تایپ مجموعه اشعار بر مدار اندوه و امید | به قلم حمید‌رضا نبی‌پور

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع هوروس
  • تاریخ شروع تاریخ شروع

هوروس

خون آشـام
نویسنده نوقلـم
نوشته‌ها
نوشته‌ها
231
پسندها
پسندها
2,950
امتیازها
امتیازها
183
سکه
983
negar_1752471815489_4ax_gwsx.png



بنام خداوند صلح و صبر

نام‌ اثر: بر مدار اندوه و امید
نام شاعر: حمید‌رضا نبی‌پور
ژانر: حماسی — اجتماعی—سیاسی
قالب: مثنوی کلاسیک

مقدمه:
به نامِ خدایِ زمین و سپهر،
که از خاک، می‌روید آتش و مهر.

نخواستیم جنگ و، نخواستیم خون،
ولی خصم، آورد شعله به خون.

به ما جنگ تحمیل کردند باز،
ولیکن، نرفتیم هرگز ز راز.

اگر شعله افتاد بر مرزِ ما،
نمی‌سوزد این ریشه‌ی پاکِ ما.
 
آخرین ویرایش:

•● به نام خالق واژه‌ها ●•

do.php



پیش از شروع تایپ آثار ادبی خود، قوانین و نحوه ی تایپ آثار ادبی در"انجمن کافه نویسندگان" با دقت مطالعه کنید.

قوانین جامع تالار شعر



شما می‌توانید پس از 10 پست درخواست جلد بدهید.

درخواست جلد برای مجموعه شعر




پس از گذشت ۱۰ الی ۱۵ پست از مجموعه شعر خود، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد بدهید. توجه داشته باشید که مجموعه اشعار تگ‌دار نقد نخواهند شد و در صورت تمایل به درخواست نقد، قبل از درخواست تگ این کار را انجام بدهید.

درخواست نقد مجموعه اشعار



پس از 15 پست میتوانید برای تعیین سطح اثر ادبی خود درخواست تگ بدهید.

درخواست تگ برای اشعار





همچنین پس از ارسال ۲۰ پست پایان مجموعه شعر خود را اعلام کنید تا رسیدگی های لازم نیز انجام شود...

اعلام اتمام مجموعه شعر



اگر بنا به هر دلیلی قصد ادامه دادن مجموعه شعر خود را ندارید می توانید درخواست انتقال به متروکه بدهید تا منتقل شود...

درخواست انتقال به متروکه




| مدیریت تالار شعرکده |
‌‌‌
 
وارثانِ طور، فرزندانِ آتش


به نامِ خداوندِ پیمان و مهر،
که افکند بر کوه، آیاتِ سِپهر؛

همو کز دلِ طور، برخاست نور،
به قومی رسید از درونِ عبور؛

که از مصرِ ظلمت، به نور آمدند،
به عهدی بزرگ، از حضور آمدند؛

به موسی، خدا گفت: «این قومِ من،
مبادا رود سوی خون و فتن؛

نباید که بر خاکِ مردم بتافت،
ز دست‌شان آتش، ز دل‌شان شتاب.»

قسم خورد قومش به توراتِ پاک،
که هرگز ننهند ظلمی به خاک.

ولی عهد، پوسید در بادِ سود،
شد آن نورِ پاکی، غباری کبود.

سلیمان که قرآن ستوده‌ست او،
نگفت آتش افکن به مردم، عدو.

و داوودِ نغمه، که با نای زیست،
چه‌سان شد که نسلش به شمشیر بیست؟

اشعیا نگفت آتش افروز باش،
که نور است راهش، نه داغ و خراش.

کجا رفت آن عهدِ روشن‌دلان؟
که آورد موشک، پیامِ جهان؟

مگر تورات آموخت: «قتل است ننگ»؟
چرا کودک افتاد در شعله، تنگ؟

چرا نامتان شد بلند از ستم؟
چرا نورِ کوه، شد به خاکم رقم؟

به نامِ نبی، خاکِ مردم گرفتید،
به وعده، ولی خون و ماتم گرفتید؛

به مرزم رسیدی به آتش و زور،
شدی چون قارون، ولی بی‌عبور.

ولی ما نه بی‌خاطره، بی‌صدا،
که این خاک را زنده دارد دعا؛

نه این ریشه با بادِ باروت رفت،
نه آغو*شِ زاگرس، ز آهوت خفت؛

به ما گفت تاریخ: «زمین آن کسی‌ست،
که با خون، نپوشد حقیقت‌گریز.»

نه عهدی که با کودکان بشکند،
نه وعده، که از خشم، خون افکند.

به نامِ عدالت، دروغ است اگر،
خدای تو آن نیست، نه نور، نه در؛

اگر مردمی را ز حق برکنی،
تو خود دشنه در قلبِ آیین زنی.

و ایران اگر در سکوت است، شیر.
چو برخیزد، آتش به زنجیر، تیر.
 
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
عقب
بالا پایین