نظارت همراه داستان کوتاه جنایت در کتابخانه| ناظر: blue lady

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع Blu moon
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
سلام پارت جدید نوشتم
 
سلام چک میکنم
 
لبخند ملیحی رو به سرهنگ زدم. بعد از رفتنش رو به علی گفتم:
- وات؟ من شدم کارآگاه!
علی شانه بالا انداخت و آنجا(آن‌جا) بود که با دست به پیشانی‌ام ضربه محکمی زدم.

***

- امین معتمدی ۱۷ ساله دانش‌آموز دبیرستان علامه حلی متولد شهریور ۱۳۶۹ تو رشته تجربی تحصیل می‌کرده. به جز کتابخونه تنها جایی که می‌رفته‌ آکادمی والیبال بوده، ۲ روز در هفته یک‌شنبه و پنج‌شنبه‌ها عصر ساعت ۱۸ تا ۱۹:۳۰. عضو تیم باشگاهی و مدرسه بوده. چندباری هم مدال آوردن. برای المپیاد شیمی می‌خوندم. دوره چهارم فکرکنم. رفیق صمیمیش، مهدی دارابی، الان دندون پزشکه. اون موقع گفته روز گم شدن امین معتمدی مریض بوده و مدرسه نرفته و ازش خبری هم نداشته. دوباره باید باهاش صحبت بشه.
به گفته مادرش هم چند روز قبل از گم شدنش یکی همش به خونه‌شون زنگ می‌زده که اون زمان براشون طبیعی بوده. بخاطر ثروت زیاد پدرش زیاد مزاحمشون می‌شدن.
همیشه با دوچرخه رفت و آمد داشته. دوچرخه‌اش همون‌جایی که پارک کرده بوده پیدا شده.
سه تا احتمال وجود داره.
احتمال اول: بین بیرون اومدن از کتابخانه تا بخواد سوار دوچرخه بشه دزدیده شده. یکی به محض بیرون اومدن اون رو برده که احتمال ضعیفی هستش چون یکی می‌تونسته اونو ببینه و یا دوربینا بگیرنش.
احتمال دوم: سوار دوچرخه شده و رفته. فرد جای دیگری اونو دزدیده و دوچرخه رو برگردونده سر جاش.
احتمال سوم: از کتابخونه خارج نشده و هر اتفاقی که افتاده داخل کتابخانه بوده و بعد از کتابخانه خارجش کردن.
این چیزهایی بود که من فهمیدم جناب سرهنگ. به نظرم باید بازم با خانواده و دوستش صحبت کنید. هفده سال می‌گذره ولی هنوز میشه یچیزایی(یک چیزایی) فهمید. این حادثه‌ها گم شدن نیست. آدم دزدیه سرهنگ.
 
بهتره از حرف‌ها شکسته و ناکامل تو جمله هات استفاده نکنی.
یه یک نکته دیگه تو این پارت، تو داخل یک دیالوگ به دو صورت کتابخونه (گفتاری)،  کتابخانه(میشه گفت نسبتا ادبی)، استفاده کردی بهتره داخل دیالوگ به یک صورت و ترجیحا گفتاری به کار ببری چون کیفیت متن و دیالوگ پایین نیاد♡
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: blue lady
پارت نوشتم
 
پارت گذاری داستان تموم شد
 
اوکی عزیزم ممنون
 
کتابخانه
اون‌جا
این‌جایی
این‌جا
بهمون دیشب که را رفتی تو ماشین سرهنگ متوجه شدم
این جمله نامفهومه درستش کن
همون‌جا
 
عقب
بالا پایین