چالش مونولوگ برتر هفته (۲)

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

AlirixAlirix عضو تأیید شده است.

مدیر تالار نویسندگان
پرسنل مدیریت
مدیر رسـمی تالار
داور آکادمی
نوشته‌ها
نوشته‌ها
380
پسندها
پسندها
1,761
امتیازها
امتیازها
183
سکه
1,570
بسم تعالی
همانطور که از اسم مسابقه مشخص هست
هر هفته به برترین مونولوگ برتر جوایز اهدا خواهد شد.
تنها رعایت یک موضوع برای شرکت در این مسابقه مهم است
«لطفاً مونولوگ انتخاب شده از آثار خودتون باشه»
آثار شامل: رمان، داستان، رمان کوتاه، داستان کوتاه، داستانک، فیلم نامه، فن فیکیشن و...
به سه نفر اول برنده‌ی این مسابقه جوایز نفیس اهدا خواهد شد که به شرح زیر است:
۱_ نفر اول: ۲۰۰ پسند
۲_ نفر دوم: ۱۵۰ پسند
۳_ نفر سوم ۵۰ پسند
 
آخرین ویرایش:
چیزی که باعث می‌شود عمیقاً باور داشته باشم اعداد تعریف نشده به طور نسبی آزادند این است که نیازی به اتخاذ تصمیمات ندارند. تصمیم اتخاذ کردن جبر وجودی‌ است که آزادی را مثل خوره می‌خورد. دایره بودن یا چند ضلعی بودن. خودسوزی یا لذت. وجودیت یا مرگ‌. استفاده نکردن از کلمات پوچ یا مردک لال ماندن. همه‌اش همین است. چیزی هم به من ندا می‌دهد که این اعداد تعریف نشده به طور تمام و کمال آزاد نیستند و دلیلش دقیقاً همین اسم مضحکشان است. گویا مهاجمانی هستیم که به قلعه‌ی رهایی‌شان هجوم آورده‌ایم و ناگهان سرنیزه‌ی تعریف و شناخت را به سمتشان می‌گیریم. به آن‌ها اندیشیده‌ایم و هر چند با عنوان تعریف نشده اما تعریفشان کرده‌ایم؛ بنابراین آن‌ها هم کمابیش آزاد نیستند. پس آن‌چه به شکلی حقیقی آزاد است، عدد تعریف‌نشده‌ای ناشناخته به شمار می‌آید. به همین سادگی این هم دیگر آزاد نیست چون به شخصه با همین سه کلمه‌ی موذیانه یک‌تنه گند زدم به تمام آنچه از آزادی در چنته داشت. چه بسا کسی پیش از من، هزار سال یا دو سال پیش این کار را انجام داده بوده و من تازه به این نتایج مبارک رسیده‌ام.

رمان دگم
 
آخرین ویرایش:
تا حالا حواست به آدم‌هایی که کاکتوس‌وار زندگی می‌کنند بوده؟
آدم‌هایی که مثل کاکتوس، نیازی نیست دائم حواست بهشون باشه، نیازی نیست هر روز خاکشون رو چک کنی… و فکر می‌کنی همیشه هستند، محکم و بی‌نیاز.
اما یه روز که حواست به گل‌های رنگارنگ دیگه‌ است، می‌بینی کاکتوست زرد شده، پلاسیده. ریشه‌هاش خاکستر شده، تازه همون روز می‌فهمی که کاکتوس‌ها هم می‌میرند، اما تدریجی و بی‌خبر!

رمان تاکسیدرمی
 
به چهره‌ی مادر با آن تور سیاه روی صورتش خیره شدم. همینکه دوربین عکاسی صورت او را نشانه گرفت، آهی کشید و بینی خشکش را با دستمال پاک کرد. خداروشکر به خاطر بازیگری افتضاحش توان ریختن حتی یک قطره اشک را هم نداشت.
معشوقه‌اش میان آن همهمه، ده متر از مادر فاصله داشت اما طوری به صورت او خیره شده بود که به راحتی می‌توانستم چهره‌ی جوان و فریبنده‌اش را از بقیه تشخیص دهم. حتما زیر ل*ب داشت مدام فحشی به روح پدرم نثار می‌کرد و ازینکه این مراسم لعنتی به لطف خواندن ابیات پدر به زبان طرفدارانش به پایان نمی‌رسید تا دست مادرم را بگیرد و با خود به خانه‌مان ببرد خودخوری می‌کرد.

رمان جنونِ یاس
 
حالا که فکر می‌کنم کاش در جایی بهتر با هم ملاقات کرده بودیم. گاهی اوقات جدایی‌ها به ما می‌فهماند که در فراق یار چه حسی داریم. دیدار آخر در فرودگاه، آخرین انتظار در سالن بیمارستان، آخرین لبخند قبل از درد، آخرین لحظات پیش از مرگ، آخرین بوی چای دو نفره در خانه و آخرین حرف‌های عاشقانه در لحظات پایانی جدایی.
همیشه آخرین‌ها واقعی‌ترین و دردناک‌ترین چیز‌ها در زندگی ما بوده‌اند زیرا طعم زهرآلود جدایی را می‌چشیم.
من نمی‌توانستم کسی را جایگزین او کنم زیرا تجدید خاطرات او با شخص دیگری عذاب آور و جان‌سوز بود... مانند حفره‌ای خالی درون قلبم.
زهرآلود، پژمرده، از دست رفته.

رمان کالویت
 
- انسان موجودیه که دقیقاً همون موقعی که می‌بره، اگه حواسش نباشه بازنده‌ست! چون بعد از برد، بازنده‌های دیگه، دورش رو می‌گیرن و اون‌قدر پشتش حرف می‌زنن تا روانیش کنن! حرف پشت حرف. من تو رو برده بودم! واسه همینم بازنده‌ها ریختن دورم. یکی می‌گفت: «تو لیاقتش رو نداری.» یکی می‌گفت: «اون با همه جور آدمی آشناست، جوونیت رو به پاش نذار.» یکی، یکی، یکی...، اون‌قدر یکی، یکی توی گوشم وز وز کردن تا روانی شدم. حماقت کردم و بالأخره تو رو هم از دست دادم و منم تبدیل به یه بازنده شدم. بازنده‌ها این جور وقت‌ها، ورودت به جمعشون رو، جشن می‌گیرند.
 
نگاهم روی شعله‌های آتشی که به هر جهت زوزه می‌کشیدند، ثابت شده بود. آتش معبود بعضی بود، بعضی را میکشت، برخی را زنده میکرد و ما دورش جمع شده بودیم که سیب زمینی بخوریم! فقط بستگی داشت در چه مکان و زمانی باشد، کنار
چه کسانی باشد، تا متفاوت باشد. شاید چون او ماهیتی نداشت، اطرافیانش او را شکل می‌دادند.

رمان ابرها نمی‌میرند
 
ممنون از همه‌ی شرکت کنندگان -118-"{}

سه مونولوگ برتر سری دوم بدین صورت می‌باشد؛



رتبه‌ی اول» بدون عنوان(انسان موجودیه که دقیقاً همون موقعی که…)
@_MmD_
نقد و تحلیل:
شخصیت‌پردازی:ما شخصیتی می‌بینیم که درگیر فشار اجتماع و تردیدهای شخصی شده. لایه‌هایی از شکنندگی و سرخوردگی داره.
روان‌شناسی:خوب عمل کرده. روند از غرور به شک و فروپاشی واضحه. پرش‌ها باورپذیرن.
لحن و زبان:محاوره‌ای، تلخ، پرانرژی. لحن به‌شدت به شخصیت نزدیکه.
کشف و تحول: تحول کامل: از «برد» به «باخت»، از پیروزی به شکستن. همراه با انتقاد اجتماعی.
ایجاز و انسجام:خیلی خوب! ریتم و انرژی حفظ شده، شعارگونه نیست، و انسجام داره.
جمع‌بندی:قوی، روان‌شناسانه، اجتماعی. یکی از مونولوگ‌های موفق مجموعه.



رتبه‌ی دوم» رمان تاکسیدرمی
@HADIS.HPFHADIS.HPF عضو تأیید شده است.
نقد و تحلیل:
شخصیت‌پردازی:ما تصویر مستقیمی از شخصیت نداریم، اما نگرش او به روابط و آدم‌ها، خودش نوعی شخصیت‌پردازی لطیف و غیرمستقیمه.
روان‌شناسی:جریان فکری بسیار طبیعی، استعاره کاکتوس به‌خوبی در ذهن جا می‌افته. تغییر نگاه تدریجی اما ملموسه.
لحن و زبان:صمیمی، خودمانی، بدون تکلف. مناسب شخصیت و حس نوستالژیک.
کشف و تحول:کشفی وجود داره: «کاکتوس‌ها هم می‌میرند»، و در سطح عاطفی هم مؤثره.
ایجاز و انسجام:کوتاه، فشرده و منسجم. استعاره مرکزی محکم و منسجم حفظ شده.
جمع‌بندی: مونولوگی انسانی، قابل لم*س و در عین سادگی، تاثیرگذار.



رتبه‌ی سوم» رمان جنون یاس
@آسِمان؛آسِمان؛ عضو تأیید شده است.
نقد و تحلیل:
شخصیت‌پردازی:خیلی خوب. شخصیت ناظر با طنزی تلخ و کنایه‌دار معرفی می‌شه. حس انزجار و اضطرابش کاملاً منتقل می‌شه.
روان‌شناسی:جریان درونی شخصیت ملموسه. حس دوگانه نسبت به مادر و معشوقه پدر قابل لمسه. با اینکه جزئیاتش زیاده اما روانه.
لحن و زبان:بی‌پرده، تلخ و پر از طعنه. مناسب فضای درونی شخصیت.
کشف و تحول:در لحظه‌ای ایستاست، اما نگاه افشاگرانه‌اش باعث کشف لایه‌های جدید از موقعیت می‌شه.
ایجاز و انسجام:می‌شه کمی کوتاه‌تر و متمرکزتر باشه، ولی همچنان انسجام رو حفظ کرده.
جمع‌بندی:مونولوگی تیز، روان‌شناختی و دارای طنز تلخ. شخصیت‌محور و قابل درک.


داور و منتقد: @AlirixAlirix عضو تأیید شده است.



جوایز پس از اهدا در همین تاپیک اعلام خواهد شد.
به امید درخشش و ماندگاری قلم تک تک شما نویسندگان عزیز -118-"{}
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
عقب
بالا پایین