مطالب جالب اثر ماندلا

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع M I R A S
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
در این حالت، دیگر صرفاً با یک خطای فردی در حافظه مواجه نیستیم؛ بلکه با پدیده‌ای مواجهیم که به‌طور گسترده و تکرارشونده در حافظه‌ی جمعی اتفاق می‌افتد. ذهن انسان تمایل دارد الگوها را ساده‌سازی کند، شکاف‌های ناقص را با اطلاعات آشنا پر کند و گاهی آنقدر این بازسازی را باورپذیر انجام می‌دهد که مرز بین خاطره و خیال از بین می‌رود.
 
نیوزیلند دقیقاً کجای استرالیا قرار دارد؟ اگر نگاهی به نقشه بیندازید، به‌روشنی می‌بینید که در جنوب‌ شرقی استرالیا است؛ اما گروهی از افراد با اطمینان ادعا می‌کنند که همیشه آن را در شمال‌ شرق استرالیا به یاد داشته‌اند. انگار جغرافیای ذهنی آن‌ها با واقعیت تفاوت دارد.
 
نکته‌ی جذاب‌تر اینجاست که بسیاری از افرادی که این تجربه را پشت سر می‌گذارند، همچنان اصرار دارند که نسخه‌ی ذهنی‌شان درست است، حتی وقتی با مدرک و سند خلافش را می‌بینند. این مسئله باعث شده است که برخی نظریه‌پردازان پا را فراتر بگذارند و پای مفاهیمی مثل چندجهانی، اختلال در خط زمانی یا حتی دستکاری در واقعیت را پیش بکشند.
 
اما اثر ماندلا، چه ریشه در ساختار مغز ما داشته باشد چه پدیده‌ای فراتر از آن باشد، همچنان یکی از رازآلودترین و وسوسه‌برانگیزترین نمونه‌های ناهماهنگی ذهنی در دنیای امروز است؛ جایی که واقعیت و خاطره، همیشه هم‌سو نیستند.
 

اثر ماندلا از نگاه فیزیک کوانتوم؛ آیا میان واقعیت‌ها جابه‌جا می‌شویم؟​

بعضی‌ها معتقدند اثر ماندلا چیزی فراتر از یک اشتباه ساده‌ی ذهن است؛ شاید نشانه‌ای از واقعیتی پیچیده‌تر باشد، جایی که ما در میان جهان‌های موازی زندگی می‌کنیم. براساس نظریه‌ی چندجهانی در فیزیک کوانتوم، افرادی که بعضی اتفاقات را متفاوت به یاد می‌آورند، اصلاً دچار خطا نشده‌اند؛ بلکه شاید واقعاً آن اتفاق را در نسخه‌ی دیگری از جهان تجربه کرده باشند. نسخه‌ای که حالا دیگر در آن نیستند.
 
ایده‌ی جهان‌های موازی برای اولین‌بار در دهه‌ی ۱۹۵۰ توسط هیو اورت، دانشجوی دکترای فیزیک، مطرح شد. طبق این فرضیه‌، هر بار که یک رویداد کوانتومی رخ می‌دهد، حتی اگر خیلی کوچک باشد، جهان به شاخه‌های مختلفی تقسیم می‌شود. در هر شاخه، یکی از نتایج ممکن واقعاً اتفاق می‌افتد. این جهان‌ها به‌صورت هم‌زمان در کنار هم وجود دارند و تا لحظه‌ی انتخاب یا تغییر، دقیقاً شبیه به‌هم هستند؛ اما از آن لحظه به بعد، مسیرشان جدا می‌شود و هر کدام داستانِ متفاوتی را دنبال می‌کنند. به زبان ساده، این فرضیه می‌گوید هر انتخاب یا رویداد، نسخه‌های متفاوتی از جهان می‌سازد که هر کدام یک نتیجه‌ی متفاوت دارند.
 
راساس این دیدگاه، هر تصمیم یا اتفاق کوچک می‌تواند جهانی کاملاً جدید به‌وجود بیاورد. اگر این نظریه را درست بدانیم، ممکن است کسانی که یک اتفاق را به شکل دیگری به‌ خاطر می‌آورند، واقعاً آن را در نسخه‌ی دیگری از جهان تجربه کرده باشند، جهانی که حالا دیگر در آن نیستند.
 
اما پرسش اصلی اینجاست: اگر واقعیتی که در آن زندگی می‌کنیم تغییر کرده باشد، چه چیزی پشت این تغییر است؟ اگر جهان‌های موازی واقعاً وجود دارند، چه عاملی می‌تواند باعث جابه‌جایی ما میان آن‌ها شود؟ هنوز پاسخ روشنی برای این پرسش‌ها وجود ندارد، اما شاید همین ناشناختگی و رازآلودگی است که این ایده را تا این اندازه جذاب، گیج‌کننده و پرکشش می‌کند.
 
مشکل اصلی نظریه‌ی جهان‌های موازی آن‌ است که بر پایه‌ی اصول پذیرفته‌شده‌ی فیزیک کوانتوم، امکان تبادل اطلاعات یا انتقال حافظه از یک جهان موازی به جهان دیگر وجود ندارد. به‌ همین دلیل، هرچند ایده‌ی جهان‌های موازی بسیار وسوسه‌انگیز و علمی به‌نظر می‌رسد، اما همان دلیلی که آن را محتمل جلوه می‌دهد، باعث می‌شود در نهایت از نظر فنی پذیرفتنی نباشد.
 

از برخورد ذرات تا شکاف در واقعیت؛ آیا سِرن درهای جهان‌های موازی را گشوده است؟​

یکی از توضیحات پرطرفدار و جنجالی درباره‌ی اثر ماندلا به مرکز تحقیقاتی سِرن (CERN) بازمی‌گردد؛ سازمان اروپایی پژوهش‌های هسته‌ای که در مرز سوئیس و فرانسه مستقر است. برخی بر این باورند که آزمایش‌های انجام‌شده در این مرکز شاید نه‌تنها واقعیت را تغییر داده باشد، بلکه حتی باعث جابه‌جایی ما میان جهان‌های موازی شده‌ باشد.
 
عقب
بالا پایین