نقد رمان «تاکسیدرمی» اثر حدیث پورحسن
نویسنده محترم، این نقد صرفا جهت بهبود کیفیت قلم و سطح اثر شما توسط تیم منتقد انجمن کافه نویسندگان تهیه شده است.
۱. عنوان رمان
عنوان «تاکسیدرمی» بهطرز هوشمندانهای کشش و کنجکاوی ایجاد میکند؛ خواننده از همان ابتدا با یک کلمهی متناقض و نمادین روبرو میشود که همخوانی بسیار خوبی با تمهای روانشناختی، مرگ، و زندهسازی گذشتهها دارد. این انتخاب دقیق، نقطه قوت مهمی است که هویت خاصی به رمان میدهد اما کاملا جدید و اختصاصی نیست چراکه اثری با این عنوان به نوشته آقای رسول حقجو قبلا منتشر شده است. با وجود آن که عنوان مخاطبپسند میباشد، تشابه میتواند در سطح نقد اثرگذار بوده و اثر را از خواص متمایز سازد.
۲. آغاز رمان و مقدمه
فضاسازی و توصیفات حسی در مقدمه و آغاز اثر بسیار قدرتمند و گیرا هستند؛ تضاد بین زیبایی طبیعت و خشونت صحنه شکار حس تعلیق و نمادین عمیقی میسازد. اما از نظر ساختاری، مقدمه بیش از حد طولانی است و گاهی به جای این که پیشزمینهای مختصر باشد، بیشتر شبیه یک پارت مستقل شده است. این موضوع باعث میشود برخی خوانندگان ارتباط اولیه با داستان را دشوار بیابند و حتی در شروع احساس سردی یا سرگردانی کنند. لازم به ذکر است که شروع داستان کلیشهای نیست و میتواند مخاطب را به ادامه دادن سیر داستان ترغیب کند.
۳. میانه رمان و سیر روایی
ریتم روایت کلی جذاب و متناسب است و گرهها بهخوبی چیده شدهاند؛ هر قسمت تعلیق تازهای ایجاد میکند که مخاطب را به ادامه خواندن و پیگیری ماجرا ترغیب میکند. با این حال، توزیع طول پارتها نامتعادل است و بعضی بخشها بیش از حد کوتاه یا طولانیاند که میتواند در تجربه خواندن خلل ایجاد کند. توصیه میشود ریتم و حجم پارتها متعادلتر شود تا جریان داستانی یکدستتر و روانتر باشد. زنجیره تعلیق در تاکسیدرمی به واسطه پیچیدگی ممکن است برای مخاطب گمراهکننده باشد که با ایجاد تعادل قابل رفع و رجوع است.
۴. شخصیتپردازی
شخصیت اصلی، مرسده، بهعنوان خبرنگار جنایی با ویژگیهای مصمم، آسیبپذیر و درگیر گذشته، قابل لم*س و باورپذیر طراحی شده است. اما سایر شخصیتها مثل مسیحا، دیبا، و فرهاد اگرچه نقشهای مهمی دارند، تا حدی به کلیشههای ژانر گرفتار شدهاند (کارآگاه سرد، رئیس بداخلاق، دوست صمیمی حمایتی) و نیازمند عمقبخشی و پرداخت بیشتر هستند. اضافه کردن پیشینه، انگیزههای درونی و پیچشهای روانشناختی به این شخصیتها میتواند آنها را از قالب تیپهای تکراری خارج کرده و به پویایی اثر بیفزاید. فیالواقع کارکترهای تاکسیدرمی از طیفهای اختصاصی و گسترده تبعیت نکرده و مشابه هرکدام در آثار همتراز دیده شده است. گفتنی است که برای ایجاد یک کارکتر ماندگار، باید به جزئیات خلق شخصیت توجه داشته و حدالامکان از کلیشههای ساختاری وابسته به ژانر، خودداری نمایید.
۵. باورپذیری دنیای داستان
توصیفات دقیق صحنههای جرم، فضای شهری و حالات روانی شخصیتها به خلق دنیایی ملموس کمک کرده است. تشبیهات زیبا و ملموس مثل «خشمش مثل موجی سرد عقب نشست» حس واقعی و قابل لم*س را منتقل میکند. با این وجود، در برخی قسمتها صحنههایی دیده شده که کلیشهای و تکراری هستند و بهتر است جایگزین صحنههای بکر و نوآورانه شوند تا تازگی روایت حفظ شود. به طور کل باورپذیری در منطق داستاننویسی جنایی متعادل است.
۶. کشمکش و تعلیق
تعلیق از نقاط قوت اصلی رمان است؛ نویسنده موفق شده با گرهافکنیهای پیدرپی و پرکشش، مخاطب را درگیر کند و علاقهمندی برای دنبال کردن داستان ایجاد نماید. این تعلیق بهخوبی در نظرات متعدد تأیید شده و به عنوان نیروی محرکهی اصلی داستان عمل میکند.
۷. ایدهی مرکزی و پیام محوری
ایده اصلی حول مفهوم «تاکسیدرمی» و بازسازی مردگان به شکلی روانشناختی و سمبولیک است که در مقدمه و سیر داستان پررنگ شده. در کنار آن، تمهای اجتماعی مانند فساد اداری، مشکلات زنان در محیط کار و تأثیر رسانهها نیز قابلیت برجسته شدن دارند که فعلاً جای کار دارند. تقویت این تماتیکها و پیوند بهتر آنها با شخصیتها، عمق و وزن اثر را بیشتر خواهد کرد.
۸. زاویه دید و روایت
زاویه دید دانای کل بوده و سبک روایت ثابتی برقرار است اما توجه چندانی به این رکن نشده و به طور سنتی از یک زاویه نگاه واحد و کلی بهره گرفته شده است. این موضوع یک اشکال نیست اما نویسنده میتواند آن را در نسخههای بعدی مورد بررسی و تقویت قرار دهد، مثلاً با بهرهگیری از چند زاویه دید برای افزایش پیچیدگی و تنوع روایت، حس تعلیق را افزایش داده و مخاطب را به چالش بکشد.
۹. نسبت دیالوگ به مونولوگ و
نگارش اثر بسیار روان، ساده و در عین حال عمیق و تاثیرگذار است. دیالوگها طبیعی و واقعیاند و به خوبی به پیشبرد داستان و شخصیتپردازی کمک میکنند. تعادل مناسبی بین دیالوگ و توصیف برقرار است که مانع از کسالتبار شدن روایت میشود.
۱۰. منطق درونی وقایع و انسجام پیرنگ
منطق درونی داستان تا حد زیادی حفظ شده و وقایع با توجه به بستر داستانی قابل قبولاند. با این حال، توصیه میشود با توجه به پیچیدگی موضوع، انسجام پیرنگ و سیر اتفاقات به صورت دقیقتر مدیریت شود تا خواننده به راحتی گمراه نشود. پیچیدگی بیش از حد میتواند باعث خستگی مخاطب شود. گرهها بهخوبی طراحی شدهاند ولی گاهی پیوند علت و معلولی بین رویدادها سست است یا از نگاه شخصیتها جدا میافتد. همچنین ورود شخصیتهای فرعی یا برخی پارتها بیش از آنکه در خدمت ساختار پیرنگ باشند، در قالب یک صحنه مستقل عمل میکنند و این ضعف شخصیتپردازی بر روی انسجام اثر تاثیرگذار است.
۱۱. ریتم داستان
ریتم داستان به صورت کلی متعادل و جذاب است اما نامتعادل بودن حجم پارتها و طولانی بودن مقدمه، گاهی باعث کندی یا سردرگمی خواننده میشود.
۱۲. تطابق ژانر با ساختار روایی
رمان به خوبی ژانرهای جنایی، معمایی و روانشناختی را تلفیق کرده و فضاسازی، شخصیتها و تعلیق با فضای ژانر همخوانی خوبی دارند. با این حال، برای رسیدن به ساختار روایی کاملتر، پرداخت بیشتر به لایههای اجتماعی و فرهنگی میتواند کمککننده باشد.
۱۳. فضاسازی و حال و هوا
فضاسازی داستان نه فقط در صحنههای جرم بلکه در محیط اجتماعی، شهری، اداری، و حتی ذهنی شخصیتها، بهخوبی شکل گرفته است. محیط تهران با تمام شلوغی، دود، صدای آژیر، نور چراغها و اضطراب شبانهاش در پسزمینه داستان جاری است و حال و هوای جنایی و روانشناختی ژانرهای انتخابی را به خوبی منتقل میکند. از سوی دیگر، حال و هوای ذهنی شخصیتها نیز در لحظات تنش، خاطره و فلاشبکها و پسزمینهی سکانسهای اوج، به خوبی ترسیم شده است. با این وجود، تنها کاستیای که در نثر تاکسیدرمی دیده میشود، این است که فضاسازی بعضی پارتها از داستان جدا میافتد یا لحن توصیفها با حس صحنه هماهنگ نیست. نویسنده باید بداند که پافشاری بر روی توصیف بیش از اندازه منجر به گمراه شدن مخاطب میشود. برای فضاسازی مؤثر، همیشه باید با زاویهی دید شخصیت همگام بود؛ به طور مثال، اگر صحنهای در یک کلانتری رخ میدهد، باید آن فضا از نگاه مرسده، نه لزوما با زبان اول شخص توصیف شود نه از دید محدود دانای کل. اینجا لحن، واژگان و شدت توصیفها باید در تنش با روان شخصیت قرار گیرد.
۱۴. سبک نگارش
سبک نگارشی رمان تاکسیدرمی ترکیبی از نثر روان، واژگان دقیق و جملات خوشآهنگ است. روان بودن نثر باعث ماندگاری و القای فهم بیشتر مخاطب میشود و سادهنویسی بدون فقر معنایی و تصویرسازی بدون پیچیدگی آزاردهنده، دو ویژگی مثبت نثر این اثرند. جملات کوتاه و ریتمدار در صحنههای تعلیق و جملات کشدارتر در لحظات روانشناختی یا احساسی به کار گرفته شدهاند؛ اما لازم به ذکر است که که گاه این سبک، آنقدر صاف و روان پیش میرود که ممکن است در زمانی مخاطب انتظار پیچش زبانی یا سبکی بیشتری دارد، برای سطحاثر مضر باشد. یعنی نویسنده هنوز صدا و بافت نگارشی خود را تا سرحد تماتیک اثر امتداد نداده است. به طور کل از دیدگاه ویراستاری، اثر از نظر نگارشی بسیار تمیز و بدون ایراد فنی بوده و این یکی از نقاط قوت مهم به شمار میرود. پاراگرافبندی و ساختار جملات اصولی و مورد تحسین میباشند. املای کلمات صحیح است و علائم نگارشی به درستی در خدمت متن هستند.
۱۵. تعادل و کیفیت توصیفات
توصیفات در تاکسیدرمی بدون تردید یکی از نقاط قوت رماناند. تشبیهات اغلب نه تنها زیبا و تصویرسازند، بلکه بار احساسی و درونی دارند. از طرف دیگر، صحنهپردازیهای مرتبط با صحنههای جرم و دیگر فضاسازیها همانطور که در قبل اشاره شد، کاملاً در ذهن خواننده جان میگیرند. اما گاهی روایت از توصیفهای دقیق و عمیق بهره میبرد، گاهی به توصیف صرفاً ابزاری و کلیشهای مثلاً «پرتاب توپ» تن میدهد. این نوسان باعث میشود کیفیت ادراکی اثر در برخی پارتها بالا و در برخی دیگر پایین باشد. در نتیجه نمیتوان رکن توصیفات را متعادل دانست.
۱۶. توصیههای کاربردی منتقد
- مقدمه را به شکل یک پارت مستقل یا کوتاهتر بازنویسی کنید تا ورود خواننده روانتر باشد.
- حجم و طول پارتها را متعادل کنید تا ریتم داستان یکنواختتر شود.
- شخصیتهای فرعی را با انگیزهها و پیشینههای عمیقتر توسعه دهید تا از کلیشهها فاصله بگیرند.
- از کلیشههای رایج ژانر دوری کنید و با پیچشهای غیرمنتظره مخاطب را شگفتزده کنید.
- تمهای روانشناختی و اجتماعی را برجستهتر کنید و در پیرنگ داستان بگنجانید.
- به انسجام پیرنگ و منطق درونی داستان توجه بیشتری داشته باشید تا روایت گیجکننده نشود.
- پایانبندی را با دقت و قدرت بیشتری طراحی کنید تا رضایت مخاطب و منتقد را جلب کند.
۱۷. سخن پایانی منتقد
«تاکسیدرمی» رمانی است که با عنوانی گیرا، نثری روان و تعلیقی قوی، خواننده را به دنیایی جذاب و پیچیده میکشاند. این اثر توانسته مخاطبان عام و منتقدان را تا حد زیادی راضی نگه دارد، اما برای رسیدن به جایگاه یک اثر فاخر و ماندگار، نیازمند پرداخت بیشتر به شخصیتها، انسجام ساختار و پایانبندی است. با کمی بازنگری و تقویت نکات مطرحشده، «تاکسیدرمی» میتواند به اثری ماندگار در ژانر جنایی-روانشناختی تبدیل شود. قلمتان پایدار
سلام عزیزم
مرسی از وقتی که گذاشتی و زحمتی که برای نقد کشیدی. از اینکه نقاط قوت و ضعف اثر رو بررسی کردی واقعاً ممنونم.
فقط چند نکته هست که لازم میدونم خدمتت عرض کنم:
۱. در مورد مقدمه رمان:
به نظر من، مقدمه باید اونقدر قدرتمند و گیرا باشه که مخاطب رو از همون ابتدا درگیر کنه. اگرچه مقدمه کمی طولانیه، اما هدفم این بوده که از همان ابتدا فضای نمادین و ذهنی داستان رو شکل بدم. از نظر من، این میزان از طول در خدمت فضاسازی بوده و ایرادی به حساب نمیاد، بهخصوص که مخاطبهای من معمولاً پیگیر رمانهام هستند.
۲. دربارهی پارتها:
پارتهایی که در انجمن گذاشته میشند، صرفاً برای انتشار آنلاین نیستند. با توجه به برنامهی من برای چاپ رمان، چینش و ساختار فعلی، بیشتر با رویکرد چاپ طراحی شده.
۳. در مورد شخصیتها:
مرسده نهتنها یک خبرنگار جنایی قویه، بلکه شخصیتی زنده، مستقل و قدرتمنده. فرزند طلاق بودنش الزاماً یک آسیب نیست؛ خیلی از فرزندان طلاق در شرایط سالمتری رشد میکنند نسبت به بچههایی که در محیط سمی اما به ظاهر “کانون خانواده” زندگی میکنند.
درست مثل فرهاد که هیچوقت مادرش رو بابت موندن در یک رابطهی آلوده نبخشیده. شخصیت فرهاد از نظر من به هیچ وجه کلیشهای نیست. او با وجود زخمهای گذشته، در محیطی بسیار پرتنش و سخت مثل پلیس جنایی سر پا مونده.
ضمناً لازم به ذکره که «فرهاد مسیحا» یک شخصیت واحده، و مسیحا نام خانوادگی فرهاد هست. این موضوع در متن هم مشخص شده، اما انگار متوجه نشدی.
شخصیت «تاکسیدرمیست» که محور داستانه، با تمرکز روی لایههای روانی و رفتاری خلق شده، بدون ارائهی مستقیم گذشتهاش—چون ترجیح دادم آسیبهای او به مرور کشف بشند، که متاسفانه بررسی نشده.
در مورد دیبا هم باید بگم که تنها یک شخصیت فرعی بوده و فقط در اوایل داستان از طریق یک تماس تلفنی حضور داشته. برخلاف آنچه در نقد گفته شده، اصلاً نقش محوری یا تعاملی با مرسده نداره!
شخصیتهای مهمتری مثل آرش یا نیلوفر که مکمل مسیر فرهاد هستند، در نقد بهطور کامل نادیده گرفته شدهاند.
و حتی شخصیتهای فرعی و قربانیهای تاکسیدرمی که همگی آدمهایی نرمال ولی از تو تهی بودند، هم اشاره نشده!
در مجموع، با احترام، من برداشت «کلیشهای بودن شخصیتها» رو ازت نمیپذیرم.
۴. دربارهی کیفیت توصیفات:
استفاده از رفتارهایی مثل پرت کردن توپ، یا حرکاتی مشابه مثل فشار دادن انگشت شصت، بازی با بند ساعت و حتی فشار دادن یا چرخوندن خودکار، از نظر من بخشی از واقعیت رفتارهای روزمرهی جامعهست. اینکه چیزی رایجه، دلیل نمیشه حذف بشه؛ بلکه میتونه به واقعگرایی داستان کمک کنه و حالا من توپ رو انتخاب کردم.
همچنین در نقد به توصیفات صحنههای جرم یا جزئیاتی مثل «پاکتهایی با معماهای قاتل» که بهطور ویژه طراحی شده بودن، اشارهای نشده.
باز هم ازت ممنونم بابت دقت و توجهی که به رمانم داشتی. امیدوارم توضیحات من برات قانعکننده بوده باشه.
با احترام
حدیث پورحسن