در حال تایپ رمان سِریْت | جانان.م

دلبر که جان فرسود از او

کاربر انجمن
کاربر انجمن
نوشته‌ها
نوشته‌ها
77
پسندها
پسندها
869
امتیازها
امتیازها
123
سکه
1,007
نام رمان: سِریْت
نویسنده: جانان.م
ژانر: اجتماعی_ عاشقانه_ مافیایی
ناظر: @مینِرا

*سِریْت لغتی در اصطلاح محلی است. در زبان لری به معنای ساقه‌های باقیمانده‌ی گندم در زمین کشاورزی است. آن‌چه که بعد از درو بر جای می‌ماند و فاقد ارزش است.
در این‌جا حاصل دسترنجی که به یغما رفته، مد نظر نویسنده است.


خلاصه:
انتخاب‌های اشتباه در زندگی هرکسی پیش می‌آیند و انتخاب‌های اشتباه، پری‌ماه را به جایی که هست رسانده‌اند. آشنایی با کسانی که در سایه بازی می‌کنند. وسوسه‌ و سرمستی سایه‌ها او را مسخ می‌کند.
بازی با پول، خون، قدرت و جاه‌طلبی در ژن‌های آن دیگری وجود دارد. او زاده شده تا در سایه‌ها بماند. کنترل کند. قدرت ببخشد و به خاک بزند.
طی اتفاقات ساده با هم ملاقات می‌کنند و این ملاقات کم‌کم پیچیده می‌شود. درست یا غلط، احساسات به غلیان می‌افتند. بازی شروع می‌شود و برای بازی در این میدان باید به ژن‌هایی خوب‌تر از حد معمول مسلح بود!

*تذکر: کلیه‌ی سازمان‌ها، نهاد‌ها و اشخاص ساخته و پرداخته‌ی ذهن نویسنده هستند.


حرف‌های خودمانی با خوانندگان:

_ پیش از هر سخنی لازمه که از شما تشکر کنم که نگاهتون رو به این سیاه‌مشق وام دادید؛ چرا که تا نگاه شما نباشه، نوشتن دور باطل زدنه.

_ این داستان روایت خاصی رو مطرح می‌کنه و احتمالا با تصور شما از ژانر مافیایی اندکی متفاوته. حقیقتا در اضافه کردن ژانر مافیایی مقداری تردید داشتم، ولی شکی در این نیست که مافیا در داستان حضور دارند.

_ این داستان ابدا سیاسی نیست و جبهه‌گیری سیاسی خاصی نداره. طرفدار هیچ حزب و جناحی هم نیست؛ صرفا روایتی از مسائل اجتماعی خواهد بود و تابع قوانین فیلترینگ سایته.

_ در ابتدای داستان ژانر عاشقانه قوی‌تره و کم کم سر و کله‌ی ژانر مافیایی پیدا خواهد شد. لطفا کمی صبور باشید.

_ از هرگونه نظر موافق یا مخالف و تعامل با خوانندگان استقبال می‌کنم.

باشد که این حکایت به سرانجامی شایسته برسد :)
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

8e8826_23124420-029b58f3e8753c31b4c2f3fccfbe4e16.png


نویسنده‌ی عزیز؛
ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای انتشار رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان، قوانین تایپ رمان را مطالعه فرمایید:
[قوانین جامع تایپ رمان]

برای رفع ابهامات و اشکالات در را*بطه با تایپ رمان، به این تاپیک مراجعه کنید:
[اتاق پرسش و پاسخ رمان‌نویسی]

برای سفارش جلد رمان، بعد از ۱۰ پست در این تاپیک درخواست دهید:
[تاپیک جامع درخواست جلد]

بعد از گذاشتن ۲۵ پست ابتدایی از رمانتان، با توجه به شراط نوشته شده در تاپیک، درخواست تگ دهید:
[درخواست تگ رمان]

برای سنجیدن سطح کیفیت و بهتر شدن رمانتان، در تالار نقد، درخواست نقد مورد نظرتان را دهید:
[تالار نقد]

بعد از ۱۰ پست‌ برای درخواست کاور تبلیغاتی، به تاپیک زیر مراجعه کنید:
[درخواست کاور تبلیغاتی]

برای درخواست تیزر، بعد از ۱۵ پست به این تاپیک مراجعه کنید:
[درخواست تیزر رمان]

پس از پایان یافتن رمان، در این تاپیک با توجه به شرایط نوشته شده، پایان رمانتان را اعلام کنید:
[اعلام پایان تایپ رمان]

جهت انتقال رمان به متروکه و یا بازگردانی آن، وارد تاپیک زیر شوید:
[درخواست انتقال به متروکه و بازگردانی]

برای آپلود عکس شخصیت های رمان نیز می توانید در لینک زیر درخواست تاپیک بدهید:
[درخواست عکس شخصیت رمان]

و برای آموزش‌های بیشتر درباره‌ی نوشتن و نویسندگی، به تالارآموزشی سر بزنید:
[تالارآموزشی]


با آرزوی موفقیت شما

کادر مدیریت تالار رمان انجمن کافه نویسندگان
 
مقدمه:

این روزها که آینه هم فکر ظاهر است
هرکس که گفته است خدا نیست کافر است

با دیدن قیافه‌ی این مردمان ِ خوب
باید قبول کرد که گندم مقصّر است

آن سایه‌ای که پشت سرت راه می‌رود
گرگی مخوف در کت و شلوار عابر است

کمتر در این زمانه بـــه دل اعتماد کن
وقتی گرسنه مانده به هر کار حاضر است

شاعر فقط برای خودش حرف می زند
در گوشه‌ی اتاق فقط عکس پنجره ست

آن جاده و غروب قشنگی که داشتیم
حالا نمــاد فاصله در ذهن شاعر است

در ایــن دیار، آمدن نــو بهـار ِ پوچ
تنها دلیل رفتن مرغ مهاجر است

دارد قطار فاجعـــه نزدیک مــی‌شود
بمبی هنوز در چمدان مسافر است

سید مهدی موسوی
 
عقب
بالا پایین