Tiam.R
مدیررسمی تالارنظارت+آزمایشیادبیات+آزمایشی:تدوینگر
پرسنل مدیریت
مدیر رسـمی تالار
ناظر ارشد آثار
ناظر اثـر
ژورنالیست
رمانخـور
نویسنده نوقلـم
مقامدار آزمایشی
پرسنل کافهنـادری
برترین ارسال کننده ماه
نویسنده عزیز، از اینکه انجمن کافه نویسندگان را برای ارتقای قلم خود و انتشار آثار ارزشمندتان انتخاب کردید، نهایت تشکر را داریم.
لطفا پس از هر پارت گذاری در گپ نظارت اعلام کنید. تعداد مجاز پارت در روز 3 پارت می باشد. در غیر این صورت جریمه خواهید شد.
پس از هر ده پارت، رمان شما باید طبق گفته های ناظر ویرایش گردد وگرنه رمان قفل می شود.
پس از ویرایش هر پستی که ناظر در این تاپیک ارسال کرده است، آن را نقل قول زده و اعلام کنید که ویرایش انجام شده است.
از دادن اسپم و چت بی مربوط جدا خودداری کنید
نویسنده: @زهرا مشرف
ناظر: @Helen.m
لینک تاپیک تایپ:
لطفا پس از هر پارت گذاری در گپ نظارت اعلام کنید. تعداد مجاز پارت در روز 3 پارت می باشد. در غیر این صورت جریمه خواهید شد.
پس از هر ده پارت، رمان شما باید طبق گفته های ناظر ویرایش گردد وگرنه رمان قفل می شود.
پس از ویرایش هر پستی که ناظر در این تاپیک ارسال کرده است، آن را نقل قول زده و اعلام کنید که ویرایش انجام شده است.
از دادن اسپم و چت بی مربوط جدا خودداری کنید
نویسنده: @زهرا مشرف
ناظر: @Helen.m
لینک تاپیک تایپ:
در حال تایپ موضوع 'رمان باد هم دختر بود|زهرا مشرف'
عنوان: بادهم دختر بود.
ژانر: اجتماعی – روانشناختی
نویسنده: زهرا مشرف
ناظر: @Helen.m
خلاصه:
«باد هم دختر بود» روایتی شاعرانه از زندگی دختریست که میان خواستن و نخواستن، ماندن و رفتن، و خاموشی و فریاد گرفتار شده. او در سفری آرام و گاه طوفانی، نهفقط جهان اطرافش که خودش را دوباره کشف میکند. این رمان قصهی رشد، رهایی و شنیدن صدای خاموش دل است؛ صدایی که مثل باد، اگرچه دیده نمیشود، اما میتواند همهچیز را دگرگون کند.
مقدمه: من روجا هستم. دخترِ پدر و مادر محترمی که همیشه میخواستند دخترشان (درست) باشد. نه درست مثل خودش، درست مثل تصوراتشان. راستش را بخواهی، همیشه حس میکردم جایی میان من...
ژانر: اجتماعی – روانشناختی
نویسنده: زهرا مشرف
ناظر: @Helen.m
خلاصه:
«باد هم دختر بود» روایتی شاعرانه از زندگی دختریست که میان خواستن و نخواستن، ماندن و رفتن، و خاموشی و فریاد گرفتار شده. او در سفری آرام و گاه طوفانی، نهفقط جهان اطرافش که خودش را دوباره کشف میکند. این رمان قصهی رشد، رهایی و شنیدن صدای خاموش دل است؛ صدایی که مثل باد، اگرچه دیده نمیشود، اما میتواند همهچیز را دگرگون کند.
مقدمه: من روجا هستم. دخترِ پدر و مادر محترمی که همیشه میخواستند دخترشان (درست) باشد. نه درست مثل خودش، درست مثل تصوراتشان. راستش را بخواهی، همیشه حس میکردم جایی میان من...
- زهرا مشرف
- انجمن ادبی کافه نویسندگان تالار رمان تایپ رمان آنلاین
- پاسخها: 10
- تالار: رمانهای درحال تایپ