انگیزشی داستان کشاورز و الاغ

سونی

مدیرتالارعلوم‌+شایعه‌نویس+آز تدوینگر‌ومترجم
پرسنل مدیریت
مدیر رسـمی تالار
منتقد ادبی
ژورنالیست
رمان‌خـور
گوینده
مقام‌دار آزمایشی
نویسنده نوقلـم
نوشته‌ها
نوشته‌ها
4,060
پسندها
پسندها
22,496
امتیازها
امتیازها
813
سکه
9,879
این داستان رو شاید شنیده باشید
داستان کشاورز و الاغ

کشاورزی الاغ پيری داشت که يه روز به صورت اتفاقی ميفته توی يک چاه بدون آب. کشاورز هر چه سعی کرد نتونست الاغ رو از تو چاه بيرون بياره. برای اينکه حيوان بيچاره زياد زجر نکشه کشاورز و مردم روستا تصميم گرفتن چاه رو با خاک پر کنن تا الاغ زودتر بميره و زياد زجر نکشه. مردم با سطل روی سر الاغ خاک می‌ريختند اما الاغ هر بار خاک‌های روی بدنش رو می‌تکوند و زير پاش می‌ريخت و وقتی خاک زير پاش بالا می‌آمد سعی مي‌کرد بره روی خاک‌ها. روستايی‌ها همينطور به زنده به گورکردن الاغ بيچاره ادامه دادند و الاغ هم همينطور به بالا اومدن ادامه داد تا اينکه به لبه‌ی چاه رسيد و بيرون اومد.

مشکلات زندگی مثل پلی از خاک بر سر ما می‌ريزند و ما مثل هميشه دو انتخاب داريم. اول اينکه اجازه بديم مشکلات ما رو زنده به گور کنن و دوم اينکه از مشکلات سکويی بسازيم برای صعود.
 
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 2)
عقب
بالا پایین