شعر °اشعار تک بیتی°

فروتنی است دلیل رسیدگان به کمال

سوار، چون که به مقصد رسد، پیاده شود
 
چشمان سیاه تو مرا خواهد کشت

افسون نگاه تو مرا خواهد کشت
 
به دست آور دل من را چه کارت با دل مردم !

تو واجب را بجا آور رها کن مستحب ها را
 
با آن همه دلداده دلش بسته ی ما شد

ای من به فدای دل دیوانه پسندش
 
آری، همه باخت بود سرتاسر عمر
دستی که به گیسوی تو بردم، بردم...
 
تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست
محرمی چون تو هنوزم به چنین دنیا نیست
 
هم خطر دارد و هم منظره می بینم, عشق؛

اتوبوسی ست که در "گردنه ی حیران" است…!!
 
دل دادم و دل بستم و دلدار نفهمید
رسوای جهان گشتم و آن یار نفهمید
 
چشمان تو بازارچه ی ناز فروشی است

یک عالمه دل پیش تو سرگرم خرید است
 
گر تنم مویی شود از دست جور روزگار
بر من آسان‌تر بود کآسیب مویی بر تنش
 
گیسوانم موج موج و شانه هایت سنگ سنگ

موج را آغو*ش سنگ آرام می سازد ... بمان
 
تا دل از آن تو شد دیده فرو دوختم
هر چه پسندِ شماست بر همه عالم حرام
 
علت کم حرفی لبهات می دانم که چیست


از رطوبت می شودکار نمکدان سخت تر
 
ما را ز تو، غیر از تو تمنایی نیست؛

از دوست به جز دوست نمی باید خواست...
 
نصیحت گفتن آسان است سرگردان عاشق را
ولیکن با که می‌گویی که نتواند پذیرفتن
 
پرو پا قرص ترین مشتری ام از بس که

ناز همراه حیای تو خریدن دارد ...
 
کس ندانم که در این شهر گرفتار تو نیست

مگر آن کس که به شهر آید و غافل برود
 
سوژه ای نیست برای غزل اینجا ای کاش

باد و طوفان شود و ربط به معشوق دهم
 
کعبه‌ام هستی و میگردم به دورت تا ابد
گرچه آیین طواف از دور هشتم باطل است
 
خنده‌هایم دید و گفتا فارغی گویا زِ غم!
گفتمش ما درد را با خنده کتمان می‌کنیم
 
عقب
بالا پایین