شعر °اشعار تک بیتی°

یک سینه حرف است
ولی نقطه چین بس است

حامد عسکری
 
در پیش بی‌دردان چرا فریاد بی‌حاصل کنم
گر شِکوه‌ای دارم ز دل با یار صاحبدل کنم
 
عاقل آن است که این موقع شب خوابیده
من دیوانه که خوابم به خیالت طی شد
 
میان عقل و دلم بر سرت نبردی نیست
اسیر عشق تو هستند هر دو فرمانده
 
آخرین ویرایش:
«هی جان‌به‌سر شدم که تو را آرزو کنم»؛
ولی خب «کی‌ برآورده‌ست دنیا آرزویی از کسی».
 
درد دل کن که نماند به دلت، دل تنگی
کوه هم در فوران است به آن دل سنگی
 
عجب معمار خوش ذوقی ڪه با آبادے احساس
براے هر ڪه عاشق شد دلی ویرانه می سازد
 
صنما هوای ما کن، طلب رضای ما کن
که ز بحر و کان شنیدم که تو معدن عطایی
 
عقب
بالا پایین