شعر °اشعار تک بیتی°

گر عاشق دل زنده‌ای‌، معشوق را جوینده‌ای
گفتار را یک‌سو فکن‌، اندر پی کردار باش
 
گر از جفای تو روزی دلم بیازارد
کمند شوق کشانم به صلح باز آرد
 
توان گفتن به مه مانی ولی ماه
نپندارم چنین شیرین دهان هست
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: PerS!aN
اگر چه‌ عمر عزیز است ‌و جان ‌نکوست ولیکن
تو هم عزیزتر از این و هم نکوتر از آنی
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Farzane
گفتم: از باغ رخش تازه گلی باز کنم
نور رویش جگرم را بتر از خار بسوخت
 
پیش از آب و گِل من، در دل من مهر تو بود
با خود آوردم از آن جا نه به خود بربستم
 
من قدم بیرون نمی‌یارم نهاد از کوی دوست
دوستان معذور داریدم که پایم در گِل‌ست
 
اگر چه دل به نادانی ،به او دادم به آسانی
ندارم ز آن پشیمانی، که با او مهر پیوستم
 
راستی روی نکویش، به گلستان ماند
خط و خالش به گل و سبزه و ریحان ماند
 
عقب
بالا پایین