شعر °اشعار تک بیتی°

من از زلفِ پریشانت به رویِ شانه فهمیدم
سَر و سامانِ ما گاهاً نهفته در پریشانی ست
 
شبیه شیشه عطری که باز مانده درش
بجز خیال تو چیزی نشد نگه دارم …
 
عشق صیدی‌ست که تیرت به خطا هم برود
لذتش کنج دلت تا به ابد خواهد ماند
 
نَتِکان جان مرا خاطره بر می‌خیزد
حال آرام دلم باز به هم می‌ریزد...
 
ز جانان مهر و از ما جان‌فشانی‌ست
جواب مهربانی مهربانی‌ست ...
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Farzane
تو بی‌وفا! چه باز فراموش پیشه‌ای
بیچاره آن اسیر که امیدوار توست
 
حرمت من گر نداری حرمت عشقم بدار
خود اگر هیچم دل و طبع وفا داریم هست
 
می‌توانم بود بی تو تابِ تنهاییم هست
امتحانِ صبرِ خود کردم شکیباییم هست
 
ساحل، جوابِ سرزنشِ موج را نداد
گاهی فقط سکوت، سزای سبک‌سری‌ ست..
 
عقب
بالا پایین