دیالوگ [ ناب ترین دیالوگ ها ]

شهردار : اونا رو می بینی آقای رنگو ؟
اونا دوستها و همسایه هام هستن . زندگی اینجا سخته ، خیلی سخت
می دونی اونا چه جوری تا الان دووم آوردن ؟
اونا باور دارن ! باور دارن که اوضاع بالاخره بهتر میشه ، اونا باور دارن که برخلاف همه ی شواهد و قرائن فردا بهتر از امروز میشه ؛ مردم باید به یه چیزی باور داشته باشن ...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
-قرص هاتو خوردي؟
-نه، واسه چي؟
-اومديم و من يه وقت رفتم، تو بايد يادت بره؟
- تو نباشي من واسه چي بايد قرص بخورم؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
حجت (شهاب حسینی): من زندگی مو باختم حاج آقا!
منو از حبس می ترسونی؟!!
برو از خدا بترس...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تاکو: خدا با ماست، چون از یانکی ها متنفره.
بلوندی: نه. خدا با ما نیست، چون از احمق ها هم متنفره!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
There Will Be Blood

دنیل پلنویو: یه وقتایی میشه که به آدم ها نگاه می کنم و چیزی که ارزش دوست داشتن داشته باشه پیدا نمیکنم....!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • من نباید پناهگاه رو ترک می کردم. باید خودمو می کشتم
  • یه چیزی بخور. فرصت برای مردن همیشه هست
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
جوکر: دیوونگی مثل جاذبه ی زمینه! تنها چیزی که لازم داره،یه تکون ساده و کوچیکه...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
-چطوری مرد؟
- یک روز اتفاقی خودشو تو اینه دید
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بذار منم یه دفعه گِله کنم . بذار منم یه بار بگم خسته‌م . خسته‌ام فرهاد . به تهِ تهِ وجودم رسیدم و میخوام تو اینو بدونی . چرا همه‌تون فکر می‌کنید من وجودم از آهنه خط نمیوفته، تَرَک نمیوفته . تمام جونم پُر از تَرَکه، دست بهم بزنی فرو می‌ریزم .

- شهرزاد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
عقب
بالا پایین