محفل ادبی [ حرف دل ]

هنوز مثل سابق مهربانم
اما دیگر کسی صدایم نمی کند مهربانم
حرف های من
بماند برای بعد
دلخوری هایم
دلتنگیهایم
و تمام اشک هایم
تو ازخودت بگو
با اوچگونه میگذرد؟
که با من نمیگذشت؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
یک جرعه چشاندی به من از عشقت و مستم
یک جرعه ی دیگر بـــچشان مــــست تــــرم کن
کافه ای بی حوصله ام...
با میزهای یک نفره...
و قهوه های لال...
سال هاست...
در من... خبری از آمدنِ عشق نیست...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
با بعضی ها که حرف میزنی، صرفا فقط حرف میزنی
ولی با بعضی دیگر ...
انگار تک تک سلولهایت شنونده میشوند.... موضوع دیگر اصلا مهم نیست، حتی اگر حرفی نباشد، ولی دوست داری همصحبتی با او را .....
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
ای کاش جای این همه دیوار و سنگ
آیینه بود و آب و کمی پنجره
موسیقی سکوت شب و بوی سیب
یک قطعه شعر ناب
و کمی پنجره…
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
هر صبح
عشق با نگاهت
طلوع می کند
و من چشم باز می کنم
دوباره در کوچه های شهر
بوی زندگی می آید...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
با تو باید مثله نم نم باران حرف زد ....
مثله نسیم خنک اول صبح در اولین روزهای بهاری ....
اینقدر که تو لطیفی ...
ای بهانه تمام نوشته های من ....
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
شازده کوچولو پرسید غمگین تر از اینکه انگیزه ای برای خوابیدن نداشته باشی چیه؟
روباه گفت:
دلیلی برای بیدار شدن نداشته باشی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بهشت می تواند
کسی باشد که دوستش داری

کسی که دوستش داری می تواند بهشت باشد

و مهم نیست اگر غروب ها
به جای نهرهای شیر و عسل
با قرصی نان تازه به خانه بیاید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
اگر باغ نگاهم پر ز خار است، گلم تاراج دست روزگار است
به چشمانت قسم، با بودن تو، زمستانی ترین روزم بهار است
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
و من ....
اینجا نشستم و با تمام وجود گوش میدهم تو را
آری ....
حرف های زیادی دارم ولی فقط سکوت می کنم تا فقط به تو گوش دهم
{و باز به آخرش رسید و دوباره پِلی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
عقب
بالا پایین