وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
هوالمحبوب

با سلام خدمت کاربران انجمن کافه نویسندگان

میدونم خیلی از شما مثل من عاشق پاییز هستید
در طول این فصل قراره متن های ادبی و اشعار نابی درباره ی پاییز توسط تیم آوا ضبط بشه و به سمع شما عزیزان برسه.

امیدوارم که از گوش دادن حظ ببرید
همین برای تیم گویندگان انجمن کافی ست : )
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مشاهده فایل‌پیوست 19366

حال و هوای دلت گرم بماند که شهریور پایان گرمای تابستانی ماست نه آغاز دلتنگی های سرد پاییزی. نکند با هر باد و بارانی بلرزد بخشکد زیر انبوهی از برگ ها. باران اگر بارید، سیل اگر جاری شد و جاده ها خیس از نبودن، تو اما حال و هوای دلت گرم بماند.دلبسته ی واژه ها، نگاه ها و دست ها نباید بود که با تکان خوردن هر شاخه بی درنگ، دلی یخ بزند. .! حال و هوای دلت گرم بماند که پاییز، فصل دلسپردن و ورق زدن خاطرات کهنه ی دل نیست.

"حاتمه ابراهیم زاده "

گوینده: @معصومــ

 
آخرین ویرایش:
مشاهده فایل‌پیوست 19367
پاییز که از راه می رسد
همه چیز فرق می کند!
باید بدانی که جایت خالیست
باید بدانی که باید باشی
کنار میزهای دو نفره ی کافه
کنار موسیقی سیب های قرمز
کنار رقصِ برگهای عاشق!
پاییز باید فصل رسیدن باشد
باید بغض ها به پایان برسند
دست ها و آغوشت به من برسند
اصلا پاییز بهانه است،
باید زودتر از رسیدن برسی!
جای فصلی به نام رسیدن
میان آغو*ش دنیا خالیست...

_صفا سلدوزی
گوینده: @TaRlan~M

 
آخرین ویرایش:
نوشته‌ها
نوشته‌ها
7,563
پسندها
پسندها
22,079
امتیازها
امتیازها
918
سکه
1,144
حتما این پاییز هم مثل همه ی پاییزهای دیگر میگذرد، خواننده ها دوباره آهنگ های جدید بیرون میدهند و از تنهایی و خاطرات آدمهای رفته حرف میزنند، حتما بچه مدرسه ای ها دوباره توی دفتر املاشان برای سین یک دندانه اضافه میگذارند و برای پ یک نقطه کم، دانشگاه ها پر از دانشجوهای ترم اولی میشود که خیال میکنند عشق جایی در حوالی صندلی های خالی دانشکده و کلاس های گرمش انتظارشان را میکشد، حتما رفتگرها دوباره تا قبل از بیدار شدن خورشید جاروهاشان را روی تنِ زمین میکشند و برگ هارا توی کیسه های بزرگ میریزند و میبرند یک جای دور، حتما دوباره راننده ها پنجره هارا میبندند و ما مجبوریم هوایِ نمورِ نفس های دیگران را توی ریه هامان تصفیه کنیم، حتما من دوباره لای تمام کتاب هایم برگ خشک جمع میکنم و خاطرات مدرسه را مثل کلاف دور دست هایم میپیچم و خاطرات روزهای دانشجویی را یکی از زیر یکی از رو بهم گره میزنم و برای روزهای سردم لباس هایی با جیب های یکنفره میخرم و کتانی کیکرز ، چند کتاب تازه به کتابخانه ام اضافه میکنم و غروب که میشود زٌل میزنم به چراغ روشن خانه ها و برایشان قصه میسازم...
حتما این پاییز تو دست های یخ زده ی کسی را توی دست های بزرگت میگیری و من آهنگ خواجه امیری را درحالی که روی جدول خیابان راه میروم زمزمه میکنم " یه روزی میاد که دیگه دلت برام نریزه/که یادت نیاد تولد من چندِ پاییزه"
حتما ما جایی در میان این روزهای تکراری
دوباره همدیگر را به یاد خواهیم آورد...


_ نازنين عابدين پور
گوینده: @KIAnaz

 
آخرین ویرایش:
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین