Noghre
مدیر آزمایشی تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایـشی تالار
منتقد ادبی
ناظر همراه
نویسنده نوقلـم
فکرش را نمیکرد یک انتخاب ساده سرنوشتش را به جایی برساند که حتی امید هم از کنارش عبور نکند.
گمان میکرد راهی را میرود که آخرش نور است و رهایی، اما قدم به قدم فهمید این مسیر به شکلی عجیب او را از خودش جدا میکند.
هرچه جلوتر میرفت، چیزهایی که دوست داشت کمرنگتر میشدند و چیزهایی که از آنها میترسید، حتی با بسته بودن چشمهایش، باز هم همراهش میماندند.
حالا که به پشت سر نگاه میکند میبیند چگونه یک انتخاب کوچک، تمام دنیایش را از نخهای امید جدا کرد و به جایی کشاند که هیچکس برای شنیدن دردهایش گوشی نداشت.
گمان میکرد راهی را میرود که آخرش نور است و رهایی، اما قدم به قدم فهمید این مسیر به شکلی عجیب او را از خودش جدا میکند.
هرچه جلوتر میرفت، چیزهایی که دوست داشت کمرنگتر میشدند و چیزهایی که از آنها میترسید، حتی با بسته بودن چشمهایش، باز هم همراهش میماندند.
حالا که به پشت سر نگاه میکند میبیند چگونه یک انتخاب کوچک، تمام دنیایش را از نخهای امید جدا کرد و به جایی کشاند که هیچکس برای شنیدن دردهایش گوشی نداشت.
