مشاعره | مشاعره با اشعار شاعران |

[Mansi]

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا، حالا که من افتاده ام از پا چرا

 

[NAHIT]

ای که بر ماه از خط مشکین نقاب انداختی
لطف کردی سایه‌ای بر آفتاب انداختی

 

[FarzaneFarzane عضو تأیید شده است.]

یارب، آن روز کجا شد که تو از گوشه چشم
گاه‌گاهی نظری جانب ما می‌کردی

 

[!!AMINKHAN!!!!AMINKHAN!! عضو تأیید شده است.]

یک نظر دیدیم دیدارت وزآن عمری گذشت
دیده‌ها برهم نمی‌آید زِ حیرانی هنوز

 

[FarzaneFarzane عضو تأیید شده است.]

زهی خجسته زمانی! که بعد مرگ رقیبان
نشسته، با دل آسوده، روبروی تو باشم

 

[!!AMINKHAN!!!!AMINKHAN!! عضو تأیید شده است.]

‍ ما زبان اندرکشیدیم از حدیث خلق و روی
گر حدیثی هست با یارست و با اغیار نیست

 

[FarzaneFarzane عضو تأیید شده است.]

تا چند ناز و سرکشی؟ آخر بجان آمد دلم
بر عاشق مسکین خود زین بیش استغنا مکن

 

[!!AMINKHAN!!!!AMINKHAN!! عضو تأیید شده است.]

نگاهِ واپسینم را به قابِ خاطرت بسپار
که بی شک من یقین دارم ،دلِ تو تنگ خواهد شد

 

[NAHIT]

در پیچ و خم و تابم از آن زلف خدا را
ای رلف ک داد این‌همه پیچ و خم و تابت

 

[Mansi]

تو همانی که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان یافت همانندش را