آخرین شروع | انجمن کافه نویسندگان

شب صحبت غنیمت دان که بعد از روزگار ما
بسی گردش کند گردون بسی لیل و نهار آرد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
من حاصل عمر خود ندارم جز غم
در عشق ز نیک و بد ندارم جز غم
یک همدم باوفا ندیدم جز درد
یک مونس نامزد ندارم جز غم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
اشک در چشمان من طوفان غم دارد به دل
خنده بر ل*ب می زنم تا کس نداند راز دل
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
** تلخ می‌خواهم که مردافکن بود زورش
که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم
تا به کی در غم تو ناله شبگیر کنم
دل دیوانه از آن شد که نصیحت شنود
مگرش هم ز سر زلف تو زنجیر کنم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش
زده‌ام فالی و فریادرسی می‌آید
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آفرین بر دل نرم تو، که از بهر ثواب
کشته غمزه خود را به نماز آمده‌ای!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن
از دوستان جانی مشکل توان بریدن
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بی‌شمار آرد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
ای صبا گر بگذری بر کوی مهرافشان دوست
یار ما را گو سلامی، دل همیشه یاد اوست
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین