شعر •| شعری که بر دلت نشست |•

Kaya · 7/25/25

اراد گفت:
اگر داغ دل بود ما دیده‌ایم،
اگر خون دل بود ما خورده‌ایم

گه مایل دنیایم و گه طالب عقبا
انداخت خیالت زکجایم به کجاها

اراد · 7/25/25

گرچه آوای نی ات غم را مضاعف می کند
نی بزن امشب خیال گریه دارم نی بزن

Kaya · 7/25/25

اراد گفت:
گرچه آوای نی ات غم را مضاعف می کند
نی بزن امشب خیال گریه دارم نی بزن

خواست از فردوس بیرونم کند، خوارم کند
عشق پیدا گشت و از ملک و ملک پران نمود

!!AMINKHAN!! · 7/25/25

دوستی بذری‌ست، اما هر دلی
در خور پروردن این دانه نیست

Kaya · 7/25/25

!!AMINKHAN!! گفت:
دوستی بذری‌ست، اما هر دلی
در خور پروردن این دانه نیست

در پیچ و تاب گیسوی دلبر ترانه است
دل برده فدایی هر شاخ شانه است

اراد · 7/25/25

من زنده‌ام به عشق، و از عشق جان‌دهم
بی عشق، مرده‌ام، نه زنده‌ام، نه خفته‌ام

Kaya · 7/25/25

اراد گفت:
من زنده‌ام به عشق، و از عشق جان‌دهم
بی عشق، مرده‌ام، نه زنده‌ام، نه خفته‌ام

حاصل عمر صرف شد در طلب وصال تو
با همه سعی اگر به خود ره ندهی چه حاصلم؟

اراد · 7/25/25

زين گونه‌ام كه در غم غربت شكيب نيست
گر سر كنم شكايت هجران غريب نيست

Kaya · 7/25/25

اراد گفت:
زين گونه‌ام كه در غم غربت شكيب نيست
گر سر كنم شكايت هجران غريب نيست

ای خوب رخ که پرده نشینی و بی‌حجاب
ای صدهزار جلوه‌گر و باز در نقاب

اراد · 7/25/25

دلم را ناله سرنای باید
که از سرنای بوی یار آید

به جان خواهم نوای عاشقانه
کز آن ناله جمال جان نماید