همگانی [ایـسـتـگـاه نِـــویـسَـنـدِگـی] ✍️

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع مـطی
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
کس نمی‌داند که من کی به او دل باختم.
غافل از آن‌که او عاشق دیگری بود.

✍فاطمه عطایی​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: یمنا
حتی این خودکار آبی به شوق دیدن تو می‌نویسد.
برگرد...
حداقل به خاطر این خودکار آبی!

✍فاطمه عطایی​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: یمنا
میان تمام داشته‌ها و نداشته‌هایم،
نداشتنت خرم کرد؛
✍?آلـبـالــو
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: یمنا
جانا گر بازآیی بازهم این دل، دل نمی‌شود و آن لحظه‌های خوشی که نیست شده است برنمی‌گردند...(=
✍?آلـبـالــو
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: یمنا
ای آدما. کاش می‌شد مثل باران می‌شدیم!
ساده‌ و کم ادعا...
می‌باریدیم بر روی تمام سیاهی‌ها...
ولی این فقط یک ای‌کاش بود!
چون خود ما سیاهی هستیم.

✍فاطمه عطایی​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: یمنا
بچه که بودم با خود می‌اندیشیدم تلخ‌تر از طعم شربت سرماخوردگی نداریم و نیست؛
اما حال حقیقت تلخ نبودت را چشیده‌ام و دگر هیچ طعم تلخی نمی‌تواند کامم را از حصار زهرآگینش نجات دهد.
✍?آلـبـالــو
 
آخرین ویرایش:
  • rose
واکنش‌ها[ی پسندها]: یمنا
-او‌ را سه باره می‌کشتند؛
-چگونه؟
-با انکار رَنجش!
۰۱:۰۴
۱۴۰۰.۸.۱۸
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • rose
واکنش‌ها[ی پسندها]: یمنا
" گریه‌های پشت نقاب خنده‌ات چقدر زیباست"
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: یمنا
« برای شنیدن حرف دل باید سرخم کنی و گوش هایت را بر قفسه ی سینه ات بگذاری
اما کلام عقل تنها یک گردن برافراشته می‌خواهد و بس »


✍️ محدثه
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: یمنا
روزهای زيادی بايد بگذره تا آدم قانع بشه فقط خودش هست و خودش؛ تا باورش بشه از بقيه به‌جز يه اسم و چندتا خاطره‌ی كوچیک چيزی براش نمی‌مونه!
بيست سال! چهل سال! هفتاد سال زندگی، فقط برای تلمبار كردن اسم روی اسمه؛ برای جايگزين كردن خاطره جای خاطره، اما حاصل جمع همشون می‌شه صفر!
يه روز می‌شينی عمرت رو ورق می‌زنی و سير تا پيازت رو واسه خودت تعريف مي كنی؛ اينجاس كه می‌فهمی، چقدر برای «هيچ‌كس» نگران شدی.
چقدر برای «هيچ‌كس» غصه خوردی، چقدر برای «هيچ‌كس» دلتنگ شدی، چقدر برای «هيچ‌كس» دعا كردی و چقدر با تمام وجود براي «هيچ‌كس» بودی.
یه روز به خودت ميای و به اطرافت نگاه می‌كنی و می‌بینی «هيچ‌كس» نيست.
دقيقا «هيچ‌كس»!

رمان توکیو_ حدیث پورحسن
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • rose
واکنش‌ها[ی پسندها]: یمنا
عقب
بالا پایین