اَلا یا اَیُّهَا السّاقی اَدِرْ کَأسَاً و ناوِلْهامنم ز مهر رخت روی کرده در دیوار
چو سایه بر رهت افتاده زیر هر دیوار
عشق
که عشق آسان نمود اوّل ولی افتاد مشکلها
مهربان
اَلا یا اَیُّهَا السّاقی اَدِرْ کَأسَاً و ناوِلْهامنم ز مهر رخت روی کرده در دیوار
چو سایه بر رهت افتاده زیر هر دیوار
عشق
در این فکرم که خواهی ماند با من مهربان یا نهاَلا یا اَیُّهَا السّاقی اَدِرْ کَأسَاً و ناوِلْها
که عشق آسان نمود اوّل ولی افتاد مشکلها
مهربان
خزینهداری میراثخوارگان کفر استآن زمان وقتِ میِ صبح فروغ است که شب
گِردِ خَرگاهِ افق پردهٔ شام اندازد
میراث
قافلهٔ شب! چه شنیدی ز صبح؟هر کس که از خسیس کند مردمی طمع
دارد توقع از گل کاغذ گلاب را
شب