اطلاعیه درخواست [کاور تبلیغاتی]

[Tifani]

درخواست کاور تبلیغاتی برای رمان دختر چشم جنگلی

https://forum.cafewriters.xyz/posts/324099/

سلام
گرافیست شما: @Alin628
با گرافیست و بنده گپ بزنید.

 

[.Sarina.]

سلام
درخواست کاور تبلیغاتی

عالی موضوع 'رمان کارنمیا | سارینا الماسی'

1/4/25

رمان: کارنمیا
نویسنده: سارینا الماسی
ژانر: فانتزی، عاشقانه
ناظر تایید: @yasaman.Bahadory
خلاصه:
در شهری پوشیده از مه ظلم و ستم، جایی که آوازه‌ای از زمان به گوش نمی‌رسد و قصه‌ی عشق پریان دهان به دهان نمی‌چرخد، دختر پادشاه نالایق روی پرتگاه سرنوشت می‌ایستد. او تنها امید مردمی است که آرزوهایشان را دفن کرده‌اند. آیا می‌تواند با نیروی عشق، این طلسم ظالم را بشکند؟ یا این سفر، او را گرفتار جادویی کشنده‌تر خواهد کرد؟
​

*کارنمیا: سرنوشتی که از پیش نوشته شده؛ اما تغییر می‌کند.​

• .Sarina.
• پاسخ‌ها: 36
• تالار: رمان‌های درحال تایپ

• 
• 

 

[Tifani]

سلام
درخواست کاور تبلیغاتی

عالی موضوع 'رمان کارنمیا | سارینا الماسی'

1/4/25

رمان: کارنمیا
نویسنده: سارینا الماسی
ژانر: فانتزی، عاشقانه
ناظر تایید: @yasaman.Bahadory
خلاصه:
در شهری پوشیده از مه ظلم و ستم، جایی که آوازه‌ای از زمان به گوش نمی‌رسد و قصه‌ی عشق پریان دهان به دهان نمی‌چرخد، دختر پادشاه نالایق روی پرتگاه سرنوشت می‌ایستد. او تنها امید مردمی است که آرزوهایشان را دفن کرده‌اند. آیا می‌تواند با نیروی عشق، این طلسم ظالم را بشکند؟ یا این سفر، او را گرفتار جادویی کشنده‌تر خواهد کرد؟
​

*کارنمیا: سرنوشتی که از پیش نوشته شده؛ اما تغییر می‌کند.​

• .Sarina.
• پاسخ‌ها: 36
• تالار: رمان‌های درحال تایپ

• 
• 

سلام گلم
گرافیست شما: @Tifani
با گرافیست و بنده گپ بزنید.

 

[ZeinabHdm]

درخواست کاور تبلیغاتی برای رمان مژدار

Z

خوب موضوع 'رمان مژدار | نویسنده: زینب هادی مقدم'

4/4/25

نام رمان: مژدار
نویسنده: زینب هادی مقدم| zeinabHDM کاربر انجمن کافه نویسندگان
ژانر: عاشقانه، تراژدی
ناظر: @blue lady

جلد:


خلاصه:

از میان برف‌ها شروع شد، آغازی که دانه‌های امیدش را میان یخ زدگی‌های ریشه درختان پرورش داد و ثمرش را در جوانه‌های نوپای مژدار به ارمغان آورد؛ مژدار روایت زندگی دختری ارباب زاده کرمانجی است که دلش را در پی مهری ممنوعه می‌بازد؛ با ورود مهمانی ناخوانده به عمارت آوانسیان، عشق از نو زبانه می‌کشد و دل مهمان، این بار تپش‌های بی‌امان را از سر می‌گیرد؛ چه کسی در این راه، عشق...

• ZeinabHdm
• پاسخ‌ها: 100
• تالار: رمان‌های درحال تایپ

• 
• 
• 

 

[ZeinabHdm]

سلام درخواست کاور تبلیغاتی رمان ساقدوش رو داشتم

Z

خوب نوشته در موضوع 'رمان ساقدوش | زینب هادی مقدم'

4/21/25

پارت پنجم
مثل هر روز مشغول کار بی اتمام خود بودم، عذاب وجدان رهایم نمی‌کرد؛ نباید با محب آن طور برخورد می‌کردم؛ جبر روزگار و نبود پدرمان از او یک مرد شکست خورده ساخته بود، نفس عمیقی کشیدم؛ نباید به گذشته مان و حال او فکر می‌کردم اما برای آینده می‌توانستم که چاره ای بیندیشم؟
چند روزی بود که مدام در روزنامه ها پی کار دیگری بودم، در واقع می‌خواستم با کار دوم آنقدر خود را خسته کنم که فرصت به خانه رفتن و جر و بحث با اتفاقات تمام نشدنی زندگی را از خودم صلب کنم؛ دروغ چرا خانه بهانه بود، حقوق من و بازنشستگی ناچیز پدرم کفاف زندگی پر فراز و نشیب مان را نمی‌داد، باید تا می‌توانستم سگ دو بزنم تا...

• ZeinabHdm

• 

 

[ZeinabHdm]

درخواست کاور تبلیغاتی برای رمان مژدار

Z

خوب موضوع 'رمان مژدار | نویسنده: زینب هادی مقدم'

4/4/25

نام رمان: مژدار
نویسنده: زینب هادی مقدم| zeinabHDM کاربر انجمن کافه نویسندگان
ژانر: عاشقانه، تراژدی
ناظر: @blue lady

جلد:


خلاصه:

از میان برف‌ها شروع شد، آغازی که دانه‌های امیدش را میان یخ زدگی‌های ریشه درختان پرورش داد و ثمرش را در جوانه‌های نوپای مژدار به ارمغان آورد؛ مژدار روایت زندگی دختری ارباب زاده کرمانجی است که دلش را در پی مهری ممنوعه می‌بازد؛ با ورود مهمانی ناخوانده به عمارت آوانسیان، عشق از نو زبانه می‌کشد و دل مهمان، این بار تپش‌های بی‌امان را از سر می‌گیرد؛ چه کسی در این راه، عشق...

• ZeinabHdm
• پاسخ‌ها: 100
• تالار: رمان‌های درحال تایپ

• 
• 
• 

 

[Saya]

درخواست کاور تبلیغاتی برای رمان مژدار

Z

خوب موضوع 'رمان مژدار | نویسنده: زینب هادی مقدم'

4/4/25

نام رمان: مژدار
نویسنده: زینب هادی مقدم| zeinabHDM کاربر انجمن کافه نویسندگان
ژانر: عاشقانه، تراژدی
ناظر: @blue lady

جلد:


خلاصه:

از میان برف‌ها شروع شد، آغازی که دانه‌های امیدش را میان یخ زدگی‌های ریشه درختان پرورش داد و ثمرش را در جوانه‌های نوپای مژدار به ارمغان آورد؛ مژدار روایت زندگی دختری ارباب زاده کرمانجی است که دلش را در پی مهری ممنوعه می‌بازد؛ با ورود مهمانی ناخوانده به عمارت آوانسیان، عشق از نو زبانه می‌کشد و دل مهمان، این بار تپش‌های بی‌امان را از سر می‌گیرد؛ چه کسی در این راه، عشق...

• ZeinabHdm
• پاسخ‌ها: 100
• تالار: رمان‌های درحال تایپ

• 
• 
• 

وقت بخیر دوست عزیز
لطفا گپی با عنوان درخواست بنر | نام رمان با من و گرافیست مربوطه ایجاد کنید.

گرافیست شما: @آسِمان؛ ​

 

[Gemma]

با سلام. درخواست کاور.

در حال تایپ موضوع 'رمان رنگ یک توهم است | نگین حلاف'

5/23/25

عنوان: رنگ یک توهم است

نام نویسنده: نگین حلاف

ژانر: معمایی، علمی-تخیلی، روان‌شناختی

ناظر: @malihe

خلاصه‌ی رمان: ناسا هجده هزار دلار به شخصی می‌دهد که به مدت هفتاد روز به روی یک تخت بخوابد و از حالت خوابیده‌اش خارج نشود. الینا یکی از هزاران دواطلب پروژه است و در شرایط درستی از زندگی به سر نمی‌برد. بعد از چندین روز، پرده‌ی اسرار پروژه کم‌کم کنار می‌رود. اما الینا چه‌طور می‌تواند با آن‌ها روبه‌رو شود؟ او که حتی نباید از تختش جدا شود!

مقدمه:
رنگ، یک توهّم است؛ بازتابی از نور که در تاریکی مغز تفسیر می‌شود.
ما جهان را نه آن‌گونه که هست، بلکه...

• Gemma

• 
• 
• 

 

[Saya]

با سلام. درخواست کاور.

در حال تایپ موضوع 'رمان رنگ یک توهم است | نگین حلاف'

5/23/25

عنوان: رنگ یک توهم است

نام نویسنده: نگین حلاف

ژانر: معمایی، علمی-تخیلی، روان‌شناختی

ناظر: @malihe

خلاصه‌ی رمان: ناسا هجده هزار دلار به شخصی می‌دهد که به مدت هفتاد روز به روی یک تخت بخوابد و از حالت خوابیده‌اش خارج نشود. الینا یکی از هزاران دواطلب پروژه است و در شرایط درستی از زندگی به سر نمی‌برد. بعد از چندین روز، پرده‌ی اسرار پروژه کم‌کم کنار می‌رود. اما الینا چه‌طور می‌تواند با آن‌ها روبه‌رو شود؟ او که حتی نباید از تختش جدا شود!

مقدمه:
رنگ، یک توهّم است؛ بازتابی از نور که در تاریکی مغز تفسیر می‌شود.
ما جهان را نه آن‌گونه که هست، بلکه...

• Gemma

• 
• 
• 

وقت بخیر دوست عزیز
لطفا گپی با عنوان درخواست بنر | نام رمان با من و گرافیست مربوطه ایجاد کنید.

گرافیست شما: @Saya​

 

[مَمّد]

سلام وقت بخیر
درخواست کاور تبلیغاتی

اتمام یافته نوشته در موضوع 'داستانک یک بهمن خاطره | _MmD_'

5/29/25

دکتر نسخه‌ای کلامی پیچیده و در پاسخ تحویل می‌دهد:
- تنها توصیه‌ای که توی این شرایط برات دارم اینه که، تمام سعی و تلاشت رو بکن تا بیشتر از قبل پیشرفت کنی. اون‌قدر زیاد که اگه یه وقتی یه‌بار دیگه بادِ موافق اون رو به سمتت آورد، به جای رها کردن و دیدنِ دور شدن مجددش، دست‌هات رو باز کنی و در آغوشش بگیری. تا اون زمان درد و دل‌هات رو زیر نور مهتاب و فقط دم گوشِ آسمون بگو، شاید یه شب که بادبادک مهمون مهتاب بود حرف‌هات به گوشش برسه!

• مَمّد

• 
• 
•