- نوشتهها
- 123
- پسندها
- 849
- امتیازها
- 133
سلامدرخواست کاور تبلیغاتی برای رمان دختر چشم جنگلی
در حال تایپ نوشته در موضوع 'رمان دروازه لورال | سارا بهار'
در فکر سنگینی هوا بودم که جلوی چشمان جفتمان ماشین دیگری که به طرفمان می آمد با حرکتِ ماشین خالی و له شده، خورد به آن و تصادف دیگری صورت گرفت!
- به خشکی این شانس... توی دفتر اعمالمون فقط یه ماشین جنزده کم داشتیم!
قبل از آنکه فرصت کنم جواب رابین را بدهم، دو ماشین دیگر که در حال حرکت در اتوبان بودند بدون هیچ نوع تماس و برخوردی با ماشین مظنون، تصادف کردند و بدون اینکه برخورد شدیدی داشته باشند، له شدند!
با حرص به رابین خیره شدم و غریدم:
- توام به همون چیزی فکر میکنی که من بهش فکر میکنم؟
سرش را به نشانه مثبت تکان داد و نالید:
- ماشین جنزده نیست، اتوبان جنزدهست!
نفس عمیقی کشیدم.
برای...
گرافیست شما: @Alin628
با گرافیست و بنده گپ بزنید.