باسلام
اپیزود آخر
![]()
تگ: برگزیده
نام رمان: اپیزود آخر
نام نویسنده: شکارچی
ژانر: مافیایی، معمایی، تراژدی
ناظر: @purple moon
خلاصه:
مرگ، بیصدا از حنجرهی فربد خادم گذشت. او سقوط کرد و با سقوطش موازنهی قدرت در تاریکی بهم خورد آنچنان که فروپاشی تنها پژواک یک نفس بود.
آتش این بازی را یک زن برافروخت با رازهای عمیقتر از زخمهایش، در میان مردانی که بهای زنده ماندن را با حقیقت میپردازند.
در دنیایی که رنگ خون شفافتر از صداقت است؛ هر خ*یانت همچون داغی خشکشده بر دیوار تاریخ باقی میماند.
به اپیزود...
اثر شما به تیم نقد سپرده شددرود
درخواست نقد شورا
رمان درحصار یک رویا
۴۵ پارت
نقد اولیه هم دارد
~الهی به امید تو~
![]()
نام رمان: درحصار یک رویا
ژانر: معمایی، علمیتخیلی
نویسنده: ملیحه حمیدی
ناظر اثر: @purple moon
خلاصه داستان:
زیر گنبدی آهنین که چون سپری، آسمان را بلعیده، نوجوانی سرکش با چشمانی شعلهور از اشتیاق و قلبی لبریز از عصیان، رویایی در سر میپروراند: رویای آزادی! اما رازی سر به مُهر، او را به دوراهی سرنوشت میکشاند: ماندن در پناه گنبد یا جنگیدن برای حقیقتی رهاییبخش...
مقدمه:
آزادی راستین، آن دُر نایاب، نه در حصار یک رویا، که با عبور از آن شکل میگیرد.
رویاها، با همهی شکوه و جلالشان،...
- malihe
- انجمن رمان نویسی انجمن کافه نويسندگان تالار رمان تایپ آنلاین رمان
- پاسخها: 92
- تالار: رمانهای درحال تایپ
وقت بخیر
درخواست نقد حرفهای
رمان کاراکال
ژانر: جنایی، معمایی، عاشقانه
تعداد پارت: ۱۴۷
نقد اولیه دارد
سلام
درخواست نقد حرفهای
رمان: شقایق سیاوش
ژانر: تخیلی، معمایی، جنایی
تعداد پارت:۷۵
نقد اولیه دارد (بر اساس نقد اولیه تغییرش دادم و فکر کنم الآن دیگه اون ایرادات رو نداره)
![]()
خوب - رمان سایهی خونین سیاوش اثر رهگذر شب (گیتی)
نام رمان: سایهی خونین سیاوش ژانر: تخیلی، جنایی، تراژدی نویسنده: مینِرا (گیتی) ناظر: @Blu moon خلاصه: شنیدین میگن خون بیگناه هیچ وقت از رو دست پاک نمیشه؟ من فهمیدم که چرت و پرته. آدمهایی رو دیدم که خون بیگناه از روی دستهاشون پاک شد و این وسط تنها چیزی که پاک نشد، رد اشک از روی دستهای من...forum.cafewriters.xyz
سلام وقت بخیر
درخواست نقد شورا برای رمان تاکسیدرمی رو دارم
تعداد پارت : ۷۷
در حال تایپ موضوع 'رمان تاکسیدرمی | نویسنده hadis hpf'
مرسده لبخندی محو و محترمانه زد، نگاهی به چهرهی بیحالت او انداخت و آرام گفت:
– روحش شاد…
رستمی پلکهایش را نیمه بست، گویی برای لحظهای میان گذشته و حال معلق مانده بود. بعد با لحنی که گرمایش هنوز لایههایی از اندوه در خود داشت، گفت:
– تصمیم گرفتم برای خودم یه کار و کاسبی راه بندازم؛ جایی مثل هتل یونیک… جایی که توی شادی و غم کنار مردم باشه.
مرسده سرش را به نشانهی تأیید تکان داد. هنگام رسیدن به سوال بعدی، مکثی کرد. در دلش تردید کوچکی جوانه زده بود. نگاهش را از برگه کند و آهسته گفت:
– خب… سوال بعدی یه کم شخصیه!
رستمی با خندهای راحت که چینهای اطراف چشمهایش را آشکار کرد، پاسخ داد:
–...
- HADIS.HPF
- حدیث پورحسن رمان تاکسیدرمی رمان جنایی
- پاسخها: 122
- تالار: رمانهای درحال تایپ