همگانی [ الآن چه احساسی داری؟ ]

مزخرف! آدم حرومزاده ادمیه که کمک میکنی بلند شه وقتی بلند شد میره و پشت سرشو نگاه نمیکنه! هیچوقت اینقد نمیخواستم یه نفر بدجور زمین بخوره، بدجور...
دیگه من نگم مشخصه که عصبیم؟!
 
دیگه حتی ازت متنفرم نیستم
فقط دیگه هیچ حسی بهت ندارم
کی به دخترش همچین کلمه ایی رو نسبت میده دیگه طاقت ندارم
خیلی قلبم شکست خیلی درسته عادت کردم
همیشه اون کلمه رو میشنوم ولی هیچ وقت عادی نمیشه عین یک زخم کاری میمونه
من به اندازه کافی ضعیف هستم تو یکی بدترش نکن
محبت های نکردت رو عین خار تو قلبم فرو نکن:)
 
مثل دیوونه‌ها و کاملا بی‌هدف ژاکتمو کشیدم سرم پریوش جلال همتی رو گذاشتم دارم جلوی آینه قر میدم و با خجستگی و خل بودن خاصی داد میزنم مهیننن تاججج/:
 
احساسم مثل وقتیه که دوستت رو موج با خودش ببره و تو سعی کنی ثابت کنی تقصیر عروس دریایی ایروکانجی بوده...
مثل وقتیه که پدرخوانده‌ت جلوی چشم خودش به دست یه آشنا از بین بره و نتونی برای بار آخر حتی بغلش کنی...
مثل وقتی که میخواستی احساساتت رو خاموش کنی و مدتی دور بندازی و حتی برای چیزی غصه نخوری ولی نمیشه...
مثل وقتی که دوست خیالی پشمالوی بزرگت رو برای همیشه بین صفحات دفترخاطراتت گم بکنی...
و بخوای گریه کنی اما چشمات اجازه ندن...
احساسات... چیزای عجیبی‌ان
توضیحشون... سخته!
 
من تمام این مدت نیاز داشتم توضیح بشنوم برای آرامش خاطرم برای این افکاری که بارها و بارها ذهنمو مشغول می‌کنه و یهو فلجم می‌کنه برای هر چه اتفاق افتاد ولی بی رحمانه تو چه کنم ترین شرایط ممکن منگنه م کردن و به هر راه در رویی فکر کردم دیدم بن بسته ... به خاطر تمام توضیحاتی که باید می‌شنیدم و نشنیدم عصبانی ام و خشمگین و هرگز نمی تونم فراموش کنم که تو این شرایط بد همزمان باید می جنگیدم هم برای زندگی هم برای پاک کردن خیلی چیز ها و وانمود به خیلی چیزها‌... برا همینه نمی تونم هیچ چیز رو ببخشم ...
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: :)helya
دیگه نمیکشم دارم به سختی و لنگان لنگان ادامه میدم که برسم به ته این خط و این بار رو از رو دوشم بردارم پوف
 
تو خراب کردن روزهام استادم
استاااااددد
سرم داره میترکه
روزهام تکرارین
شب ها هم خواب هام تکرارین
ترس از نشدن ترس از تلف کردن عمر
فکر وخیال های بیخودی
میگم مگه فایده هم داره این همه فکر کردن
چرا عملیش نمیکنی
چون فکرمیکنی وقت زیاده
وبعلاوه گشنمه زیادی اما از همه ی غذاها نفرت دارم پوف دانلود یه چی خوشمزهههه
 
تو این سال ها حداقل چهار بار آزمون استخدامی اومده و همه واکنش های من در این سال ها یکسان بوده بی پولی کشیدم بدبختی کشیدم همه چیز از دست دادم ولی انتخابم این سبک زندگی کارمندی نبوده و نخواهد بود ... چرا به علایقم احترام نمیذارن ... من هزینه نرفتن تو شغلی که دوس ندارم رو به شدت دادم آیا واقعا کافی نیست که به زور قهوه و ویتامین و صد قرص و زهرمار سرپام
+
نمیکشم دیگه حتی یه روز حتی یه ثانیه از این اجبار بیزارم...
 
درد
ناراحتی
استرس
 
همیشه یه چیزایی هست برای فراموش نشدن نه اینکه نخوای فراموششون کنی نمی تونی... نمیتونم
 
احساس رضایت از بودن...برام فقط همین حالا ارزش داره
گذشته رفته و آینده نیومده
خیلی سپاسگزارم که می‌تونم باشم و از بودن لذت ببرم.
 
مگر فرقی میکند؟ ناله های ما در ناحیه شنوایی آدم ها نیست.هر چقدر داد بزنیم سکوت محض است...
آهایییی!!!!!
کسی صدای ما رامیشنود؟!؟؟؟!؟!!؟؟!!!!!
....
 
حسی درنالیدن نیست
هنوز به پایان این قصه ی کمدی اماتلخ نزدیک نشدم ونیمی از اون گذشته
از اون بدتر حتی یک دیالوگ تاثیرگذار نگفتم تا کسی تو خاطراتش ثبت کنه
شاید شخصیت خودم رو ثبت خاطراتشون کردم ولی این هدف من نبود
هدفم خونه ساختن کنارشون بود !
یک خونه گرم ونرم ،یک خونه پرازحاشیه ولی امن!
بهتره برم تو لاک تنهاییم بعد برگشتنم قول میدم همون دختر شادی بشم که بودم
 
کاش می تونستم بپذیرم که دیگه بیشتر از این نمی تونم نمیکشم و از این سرکشی با خودم دست برمیداشتم...

تمام استخونام درد میکنه درد مبهم و مزمن... اگه بگم درد دارم دروغ گفتم اگه بگم نه هم همینطور... هیچیم به خلق الله نمیخوره
 
اینکه سابقا برای بهتر شدن خودم تلاش میکردم الان در واکنش به رنج هایی که کشیدم آزارم میده این مقایسه خیالی داره منو از پا در میاره...
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Zizi
دلم میخاد همه ناراحتی و دلخوری های یه سال گذشتم کاملا از ذهن و ناخوداگاهم پاک شه‌، یه جوری که انگار تازه با آدمای زندگیم آشنا شدم و دارم می شناسمشون ...

خسته
 
چرا وسط کارم به ذهنم خطور کنه که این همونه و اذیت شم اولین باریه که تو عمرم خودمو با کسی مقایسه میکنم کی میشه که این احساس بی ارزشی که بهم دادن از ذهنم پاک میشه رها میشم ؟
 
یکی نیس بگه دختر مرض داری ادعا میکنی که الان توش گیری هرکاری میکنی نمیکشی؟

آخرین روز ایی هست که این ورژن مو دارم زندگی می کنم هیچ چیز از سال جدید به عقب برنمیگرده و این داره خوشحالم میکنه این انزوا و محدود کردن زندگیم به مجازی و این سبک زندگیم داره برا همیشه تموم میشه عمیقا خوشحالم
 
باز ریختم بهم لعنت به خاطرات ادم ...
 
پر از تنش پر از تنهایی پر از بی میلی به ارتباط به آدم ها، پر از یادآوری اون روزا ...
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Zizi
عقب
بالا پایین