در حال تایپ رمان تنافُر | مینا مرادی

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع پناه.
  • تاریخ شروع تاریخ شروع

پناه.

کاربر انجمن
کاربر انجمن
نوشته‌ها
نوشته‌ها
145
پسندها
پسندها
926
امتیازها
امتیازها
133
سکه
172
«به نام نویسنده‌ی سرنوشت»
رمان: تَنافُر
نویسنده: مینا مرادی
ژانر: عاشقانه، اجتماعی

خلاصه:​
در هیاهوی زمان، دختری خودساخته و رُک‌زبان با ایده‌های ناب و بی‌پروا، وارد دنیای ساختمان‌سازی می‌شود. ابتدا علاقه و سپس انتقام، محرک‌های اصلی پیشرفت او می‌شوند؛ انتقامی که عشقش را مختل و زندگی‌اش را به معضل بدل می‌کند. در عمر ۲۵ ساله‌ی خود چنان دست‌خوش حوادث عجیبی می‌شود که بر آمدن از پس آن‌ها، کار هیچ مردی نیست.
او دچار عشقی بی‌سرانجام می‌شود؛ عشقی که تمام هستی، جوانی، شور و نشاط و بکر بودنش را از او می‌گیرد. در آن زمان، باید از دختری که چیزی برای از دست دادن ندارد، ترسید... .
 

8e8826_23124420-029b58f3e8753c31b4c2f3fccfbe4e16.png

نویسنده‌ی عزیز؛
ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای انتشار رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان، قوانین تایپ رمان را مطالعه فرمایید:
[قوانین جامع تایپ رمان]

برای رفع ابهامات و اشکالات در را*بطه با تایپ رمان، به این تاپیک مراجعه کنید:
[اتاق پرسش و پاسخ رمان‌نویسی]

برای سفارش جلد رمان، بعد از ۱۰ پست در این تاپیک درخواست دهید:
[تاپیک جامع درخواست جلد]

بعد از گذاشتن ۲۵ پست ابتدایی از رمانتان، با توجه به شراط نوشته شده در تاپیک، درخواست تگ دهید:
[درخواست تگ رمان]

برای سنجیدن سطح کیفیت و بهتر شدن رمانتان، در تالار نقد، درخواست نقد مورد نظرتان را دهید:
[تالار نقد]

بعد از ۱۰ پست‌ برای درخواست کاور تبلیغاتی، به تاپیک زیر مراجعه کنید:
[درخواست کاور تبلیغاتی]

برای درخواست تیزر، بعد از ۱۵ پست به این تاپیک مراجعه کنید:
[درخواست تیزر رمان]

پس از پایان یافتن رمان، در این تاپیک با توجه به شرایط نوشته شده، پایان رمانتان را اعلام کنید:
[اعلام پایان تایپ رمان]

جهت انتقال رمان به متروکه و یا بازگردانی آن، وارد تاپیک زیر شوید:
[درخواست انتقال به متروکه و بازگردانی]

برای آپلود عکس شخصیت های رمان نیز می توانید در لینک زیر درخواست تاپیک بدهید:
[درخواست عکس شخصیت رمان]

و برای آموزش‌های بیشتر درباره‌ی نوشتن و نویسندگی، به تالارآموزشی سر بزنید:
[تالارآموزشی]


با آرزوی موفقیت شما

کادر مدیریت تالار رمان انجمن کافه نویسندگان
 
مقدمه:
می‌گویند: غم، همزاد بشر است. همزاد من به شکلی با من عجین شده که حتّی یک دم از من، فاصله نمی‌گیرد. چاره‌ای نیست!
نمی‌شود اعتراض کرد. من با این فکر نفس می‌کشم که روزی او را با غم هم‌نشین کنم؛ درست شبیه کاری که با قلب من کرد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 5)
عقب
بالا پایین