نظارت همراه رمان زخمه‌ی خلقان | ناظر: زهرا سلطانزاده

[زهرا سلطانزاده]

سلام زهرا جان
راوی رمان سوم شخص(دانای کل) نامحدوده و می‌تونه تموم حالات شخصیت‌ها و مکان رو توصیف کنه. در طول رمان سعی شده شرح حال هر کاراکتر رو جوری بنویسم که مخاطب بفهمه الان منظورم با کیه.

قبلاً بود و ناظر قبلی تذکر نداده بود. فکر کنم به هر دو صورت درسته گلم

عزیزم خط دیالوگ خط تیره کوچیکه - که من همیشه رعایت می‌کنم

هیچ‌وقت این مدلی ننوشتم، تعجب کردم! فقط میشد رو پیوسته می‌نویسم که اون هم از اول گفته بودن

بله درسته کم و کاستی‌هایی هست که اون هم از تجربه کممه و زمان می‌بره بهتر شم.

منظور از خواب، خواب روزه.

اوکی عزیزم. قلمت مانا باشه بانو

 

[لیلا مرادی]

سلام زهراجان، سه پارت ارسال شد

شاخص نوشته در موضوع 'رمان زخمه‌ی خُلقان | لیلا مرادی'

12/7/25

قلبش ریخت. در مورد او داشتند صحبت می‌کردند؟ لحن خشن و عاصی مرد با قدم‌های تند و محکمش که از راهرو می‌گذشت یکی شد.
- خود دانی! فقط بدون که مسئولیتش با توئه.
صدای ضعیف عاطفه را شنید که نگران برای بدرقه شوهرش تا دم درب رفت.
-حالا کجا میری؟
-قبرستون!
بانگ فریادش، شانه‌های دخترک را پراند. در این مدت از بس اتفاقات تلخ و ناگوار چشیده‌ بود که با هر تلنگر کوچکی اشکش دم مشکش بود. دیگر کم‌کم داشت از آن ترگل غد و کله‌خشک که غرورش اجازه نمی‌داد گریه‌اش را کسی ببیند فاصله می‌گرفت و تبدیل به زن آرام و سر در گریبانی میشد. روزگار آدمی را تغییر می‌دهد؛ راه راست که نروی از طریق بدی سرجایت می‌نشاند که غافلگیر...

• لیلا مرادی

• 

فقط اگه دیدی توی پارت‌ها اسامی و نسبت‌های پسوند و یا پیشوند‌دار رو با فاصله می‌نویسم جزو قوانین این انجمنه و روز اول بهم تذکر داده بودن که این‌طوری باید بنویسم

 

[زهرا سلطانزاده]

سلام زهراجان، سه پارت ارسال شد

شاخص نوشته در موضوع 'رمان زخمه‌ی خُلقان | لیلا مرادی'

12/7/25

قلبش ریخت. در مورد او داشتند صحبت می‌کردند؟ لحن خشن و عاصی مرد با قدم‌های تند و محکمش که از راهرو می‌گذشت یکی شد.
- خود دانی! فقط بدون که مسئولیتش با توئه.
صدای ضعیف عاطفه را شنید که نگران برای بدرقه شوهرش تا دم درب رفت.
-حالا کجا میری؟
-قبرستون!
بانگ فریادش، شانه‌های دخترک را پراند. در این مدت از بس اتفاقات تلخ و ناگوار چشیده‌ بود که با هر تلنگر کوچکی اشکش دم مشکش بود. دیگر کم‌کم داشت از آن ترگل غد و کله‌خشک که غرورش اجازه نمی‌داد گریه‌اش را کسی ببیند فاصله می‌گرفت و تبدیل به زن آرام و سر در گریبانی میشد. روزگار آدمی را تغییر می‌دهد؛ راه راست که نروی از طریق بدی سرجایت می‌نشاند که غافلگیر...

• لیلا مرادی

• 

فقط اگه دیدی توی پارت‌ها اسامی و نسبت‌های پسوند و یا پیشوند‌دار رو با فاصله می‌نویسم جزو قوانین این انجمنه و روز اول بهم تذکر داده بودن که این‌طوری باید بنویسم

سلام عزیزکم سه پارت رو چک کردم.
باید بگم روایتت خیلی خوبه مشتاقم ببینم آخرش چی میشه.
قلمت مانا باشه عزیزکم

 

[لیلا مرادی]

سلام عزیزکم سه پارت رو چک کردم.
باید بگم روایتت خیلی خوبه مشتاقم ببینم آخرش چی میشه.
قلمت مانا باشه عزیزکم

خداقوت مهربون
باعث افتخاره