سه پارت
در حالی که موهای اتو زدهاش را زیر شالش جا میداد، یک بند تیشه به ریشهی خشکیدهاش میزد. میخواست اذیتش کند، وگرنه تعصب که چنین معنی نداشت! حاج بابا میگفت، ارزش زن بالاتر از این حرفها است که زور بازوی مرد رویش خیمه بزند. او چه کار کرده بود؟ گاهی وقتها زود هم پشیمان بشوی، خیلی دیر میشود، خیلی.
- من زن آوردم خونه، نه یه بچهی زِر زِرو! فقط بلدی اعصابم رو خرد کنی.
چشمهی اشکش جوشید. توان ایستادن نداشت، زانوهایش لرزیدند.
- تقصیر از... از منه... .
با همان اخم کمی فاصله گرفت. دخترک، بزاق دهانش را به گلو فرستاد و دست زیر چشمان خیسش کشید.
- حق... حق داری هر چی بگی، از... از روز اول باید...
- من زن آوردم خونه، نه یه بچهی زِر زِرو! فقط بلدی اعصابم رو خرد کنی.
چشمهی اشکش جوشید. توان ایستادن نداشت، زانوهایش لرزیدند.
- تقصیر از... از منه... .
با همان اخم کمی فاصله گرفت. دخترک، بزاق دهانش را به گلو فرستاد و دست زیر چشمان خیسش کشید.
- حق... حق داری هر چی بگی، از... از روز اول باید...