در حال تایپ دلنوشته ردای سوگ | اثر سونیا

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع RPR"
  • تاریخ شروع تاریخ شروع

RPR"

گوینده آزمایشی
رمان‌خـور
نویسنده نوقلـم
مقام‌دار آزمایشی
نوشته‌ها
نوشته‌ها
1,785
پسندها
پسندها
11,105
امتیازها
امتیازها
523
سکه
2,332

بِسْمِ نْورْ
اثر: ردای سوگ
به قلم: SONIYA_RPR
ژانر: تراژدی، عاشقانه

دیباچه:

شب تاریک است، ستاره‌ها خاموش‌اند و سکوت، فضایی را در بر گرفته که به احساس تنهایی و اندوه می‌انجامد. خیابان‌های خیس از باران، خاطراتی تلخ را در دل می‌زنند. هر قطره باران، شبیه اشک‌های نازک بر صورت زمان می‌چکد. گویی زمان ایستاده و لحظات بی‌رحم، در تاریکی پنهان شده‌اند. بی‌صدا و بی‌خبر، او رفت؛ بی‌آن‌که فرصتی برای وداع باشد. دل در سینه‌ام می‌تپد، اما کلمات مانند پرنده‌های کز کرده در قفس، جرأت پرواز ندارند. یاد او در ذهنم شکل می‌گیرد، اما نمی‌توانم برایش حسی بفرستم. در این شب بی‌پایان، تنها یادش، سایه‌ای از عشق و درد است که در دل تاریکی می‌چرخد.
 
آخرین ویرایش:
|
•○°●‌| به نام خالق واژگان ‌|●°○•°

do.php



نویسندگان گرامی صمیمانه از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای ارائه آثار ارزشمندتان متشکریم!

‌‌


پیش از شروع تایپ آثار ادبی خود، قوانین و نحوه ی تایپ آثار ادبی در"انجمن کافه نویسندگان" با دقت مطالعه کنید.
‌‌


قوانین تایپ دلنوشته


شما می‌توانید پس از 10 پست درخواست جلد بدهید.



درخواست جلد برای آثار

‌‌
پس از گذشت حداقل ۱۵ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دل‌نوشته بدهید. توجه داشته باشید که دل‌نوشته‌های تگ‌دار نقد نخواهند شد و در صورت تمایل به درخواست نقد، قبل از درخواست تگ این کار را انجام بدهید.


درخواست نقد دلنوشته

‌‌

پس از 15 پست میتوانید برای تعیین سطح اثر ادبی خود درخواست تگ بدهید.



درخواست تگ برای دلنوشته


همچنین پس از ارسال 20 پست پایان اثر ادبی خود را اعلام کنید تا رسیدگی های لازم نیز انجام شود..


اعلام اتمام آثار ادبی

‌‌

اگر بنا به هر دلیلی قصد ادامه دادن اثر ادبی خود را ندارید می توانید درخواست انتقال به متروکه بدهید تا منتقل شود..



درخواست انتقال به متروکه

‌‌‌

○● قلمتان سبز و ماندگار●○

«مدیریت تالار ادبیات»
‌‌‌‌‌
 
آخرین ویرایش:

پژواکش که در کوچه می‌لغزید، دیوارها عطر نور می‌گرفتند. اکنون، سایه‌ای از وهمِ گرم گذشته بر پوست سرد روزها خزیده است.
قلبم نه می‌تپد، نه می‌میرد؛ چون نی‌ای خشکیده در آستانه‌ی آواز.
یادش، ابرها را از گریستن بازمی‌داشت؛ نگاهش، مغز واژه‌ها را از نو می‌سرشت.

این خانه، با دیوارهایی که انگار زبانِ سوگ یافته‌اند، در سکوتی مدفون است که نفس را به زانو درمی‌آورد.
 
عقب
بالا پایین