میدانم که آقای اروین کاب قصد دارد مقالهای همراستا با این یکی بنویسد و طبیعتاً تا جایی که بتواند، شوخطبع خواهد بود. شوخی درباره زنان همیشه مجاز است. آنها مشکلی با این ندارند، چون به این کار عادت دارند.
اما من جرات نمیکنم با شوخی درباره مردان محبوبیتم را به خطر بیندازم. چرا؟ چون باید قلبهایشان را حفظ کنم. (ایروین احتمالاً در مقالهاش خواهد نوشت: «قلبهای کوچکشان را حفظ کن.» جالب است که مردان همیشه قلبهای بزرگی دارند و زنان قلبهای کوچک! اما ما که خوب چمدان میبندیم و وقت زیادی برایشان میگذاریم.)
اگر زنان این مطلب را بخوانند، میتوانم خیلی خندهدار باشم. آنها همه چیز درباره مردان میدانند. از پلهها بالا میروند، لباس خواب میپوشند، شش بالش کوچک برمیدارند، کمی کرم سرد دور چشمشان میزنند و بعد روی مبل دراز میکشند و مطالعه میکنند. و مطمئنند که من حتماً از جایی با مردانشان آشنا بودهام.
اما مردان که این را بخوانند، معمولاً سفارش کتاب بعدیام را لغو میکنند و فکر میکنند که من یک ترشیدهام و زندگی درونزادی دارم. خب، من حداقل صد داستان خوب درباره یک مرد تنها میدانم و اگر منتشرشان کنم، یا چند نفر مشکوک میشوند و میپرسند «این مرد کی بود؟» یا قهر میکنند و از اینکه مورد تمسخر قرار گرفتند، حسابی رنجیده میشوند! که دقیقاً مثل خود مردهاست. حتی مسائل کوچک هم همینطور است؛ مثل آنکه همیشه میگفت در عروسیاش بسیار آرام بوده، اما همه در کلیسا دیدند که از روی سکو پایین افتاد و هفت فوت در میان شاخ و برگهای گرمسیری غلتید.
میبینید، زنان معمولاً از شوخطبعی مردان کمتر بهره میبرند، اما خودشان را خیلی جدی نمیگیرند. آنها خودشان را با طنزی ظریف و طعنهآمیز میبینند. مردان عاشق شوخی با دیگران هستند، اما زن واقعاً عاشق شوخی با خودش است. دلیلش هم این است که زنان کمتر سنتی هستند. هنوز میتوانم آن آقای وحشتزده را که یک روز بعد از ناهار در خیابان دیدم، به یاد بیاورم؛ که ناخودآگاه گوشه دستمال ناهارش را همراه با ساعتش در جیب گذاشته بود و شرم سوزانش وقتی دیدم مد جدیدش احتمالاً راحت اما کاملاً بدیع است، هنوز در ذهنم مانده است.
و این را با آن زن، چهره سرشناس دنیای تئاتر، مقایسه میکنم؛ زنی که قبل از آمدن به ناهار با من کمی گردگیری کرده بود؛ بله، آنها هم چنین کارهایی میکنند، اما هیچوقت منتشر نمیشود. او وارد یکی از بزرگترین هتلهای نیویورک شد، کلاه به سر، نقاب روی صورت، لباس سمور پوشیده و یک پیشبند بزرگ چهارخانه آبی و سفید به کمر بسته بود.