مشاوره مشاوره‌ی علائم نگارشی

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع مینِرا
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
خب. خوشگلم خوشبختانه همون طور که می‌بینی اشکال توصیفاتت کم کم داره رفع میشه. ولی ایرادی که تو متن تو دیده میشه دستور زبانه. بذار با اجازت برات تصحیح کنم ببینی
ممنونم
 
آسمان، دلش تنگ شده و هوا همچو قلبم سرد
بود، و هر لحظه چمی‌بارید. زیر درخت نشستم. درخت عاری از برگ بود و تنها استخوان‌هایش را در معرض دید قرار داده. زمین گویی پیراهن سفیدی به تن داشت. علف‌ها خشک شده بودند و مزاحم زیبایی باغ شدند. خنده‌ی خبیثی کردم و چاقوی تیزم را به زمین فرو بردم و علف‌ها را قطع کردم و جایش خاکی شد و زمین را مجروح کردم. کم‌کم باد به مه تبدیل شد و زمین از سرما لرزید.
 
آسمان، دلش تنگ شده و هوا همچو قلبم سرد
بود، و هر لحظه چمی‌بارید. زیر درخت نشستم. درخت عاری از برگ بود و تنها استخوان‌هایش را در معرض دید قرار داده. زمین گویی پیراهن سفیدی به تن داشت. علف‌ها خشک شده بودند و مزاحم زیبایی باغ شدند. خنده‌ی خبیثی کردم و چاقوی تیزم را به زمین فرو بردم و علف‌ها را قطع کردم و جایش خاکی شد و زمین را مجروح کردم. کم‌کم باد به مه تبدیل شد و زمین از سرما لرزید.
اون جمله‌ای که قرمز کردم رو نفهمیدم. منظورت اینه که چاقو خاکی شد؟
 
آسمان، دلش تنگ شده و هوا همچو قلبم سرد
بود، و هر لحظه چمی‌بارید. زیر درخت نشستم. درخت عاری از برگ بود و تنها استخوان‌هایش را در معرض دید قرار داده. زمین گویی پیراهن سفیدی به تن داشت. علف‌ها خشک شده بودند و مزاحم زیبایی باغ شدند. خنده‌ی خبیثی کردم و چاقوی تیزم را به زمین فرو بردم و علف‌ها را قطع کردم و جایش خاکی شد و زمین را مجروح کردم. کم‌کم باد به مه تبدیل شد و زمین از سرما لرزید.
کلمات آبی کلمات غلط و اضافه‌ای هستن؟
 
نمی‌فهمم. جای علف مگه توی خاک نیست؟ یعنی خاک خاکی شد؟
ترافیک شد، صدای بوق‌ها و فحش‌های راننده‌ها بالا رفت. سرش به طرفین چرخاند و عینک مارک‌دارش جابه‌جا کرد. وسط جاده، فلکه‌ ساعت کوچکی داشت دور فلکه از کارگران پر شده. خورشید بی‌رحمانه زمین را می‌سوازند و گرما به استخوانش نفوذ کرد. قطره‌های عرق از پیشانی‌اش پاک کرد. کیف سامسونگ چرم قهوایی‌ش روی زمین گذاشت. ساعت۱۱ از روز است سرش از همهمه مردم ترکید و حنجره‌اش خشک شد آب دهانش بلعید، منتظر چراغ قرمز بود تا به سمت دیگر خیابان نفوذ کند.
 
تمرین امروز است، میشه چکش کنی و اشکالاتم رو بگی
 
نمی‌فهمم. جای علف مگه توی خاک نیست؟ یعنی خاک خاکی شد؟
نمی‌توانست خشمی که در وجودش همچو آتش به فوران آمده خودش را کنترل کند. مطمئن است که چشم‌هاش کاسه‌ی خون شدند و رگ گردنش باد کرده است. به کف دستش نگاه کرد رگ‌های دستش به قرمزی تبدیل شدند. دستش مشت کرد و محکم به میز گرد قهوه‌ای سوخته‌ی اتاقش زد. ل*ب‌های قرمز‌ تیره‌اش در بین دندان‌هاش گرفت ل*ب‌هاش را دندان گرفت و مایع گرم در زبانش حس کرد بیخیال دردی که در بین ل*ب‌هاش پیچید شد و با بی‌رحمی گاز زد تا فریادش ستون‌های اتاق را نلرزد
 
عقب
بالا پایین