در حال تایپ داستانک قربانی | S. Ghazal

S. Ghazal

کاربر جدید
کاربر انجمن
نوشته‌ها
نوشته‌ها
7
پسندها
پسندها
178
امتیازها
امتیازها
28
سکه
216
نام داستانک: قربانی
نویسنده: غزل کاظمی‌نیا
ژانر: اجتماعی

خلاصه:
گاهی اوقات با یک اشتباه یک فرد می‌شکند، با یک حرف یک دل می‌شکند!
انسان‌ها موجودات عجیبی هستند، خودخواه و منفعت طلب!
گاهی پدر فرزند خود را نادیده می‌گیرد، مادر هم همین‌طور!
اشتباه پدر و مادرها دامن گیر فرزندان بی‌گناه‌شان می‌شود، فرزندانی که به خواست خود پا بر این دنیا نگذاشتند. آن‌ها قربانی اشتباهات پدر و مادرشان می‌شوند!
همه‌ی آدما زیبا نیستند، مهربان نیستند، باهوش نیستند، انسان‌ها به یک‌دیگر شبیه نیستند اما آن‌ها یک وجه مشترک دارند. آن هم قلب آن‌هاست!
آن‌ها قلب دارند،احساس دارند. قلب انسان مهم‌ترین دارایی اوست!
 
°•● به نام خالق شکوفه‌های شعرِ زندگی .•●

نویسندگان گرامی صمیمانه از انتخاب «انجمن کافه نویسندگان» برای ارائه آثار ارزشمندتان متشکریم!

پیش از شروع تایپ آثار ادبی خود، قوانین و نحوه‌ی تایپ آثار ادبی در«انجمن کافه نویسندگان» با دقت مطالعه کنید.

| قوانین تایپ داستانک |


شما می‌توانید پس از 5 پست درخواست جلد بدهید.

| درخواست جلد برای آثار |


همچنین شما می‌توانید پس از 6 پست درخواست کاور تبلیغاتی بدهید.

| درخواست کاور تبلیغاتی |


پس از گذشت حداقل 7 پست از داستانک، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد داستانک بدهید. توجه داشته باشید که داستانک های تگ‌دار نقد نخواهند شد و در صورت تمایل به درخواست نقد، قبل از درخواست تگ این کار را انجام بدهید.

| درخواست نقد داستانک |

پس از 7 پست میتوانید برای تعیین سطح اثر ادبی خود درخواست تگ بدهید.

| درخواست تگ برای داستانک |

همچنین پس از ارسال 10 پست پایان اثر ادبی خود را اعلام کنید تا رسیدگی های لازم نیز انجام شود... .

| اعلام اتمام آثار ادبی |

اگر بنا به هر دلیلی قصد ادامه دادن اثر ادبی خود را ندارید می توانید درخواست انتقال به متروکه بدهید تا منتقل شود... .

| درخواست انتقال به متروکه |


قلمتان سـ🍃ــبز☘️

«مدیریت تالار ادبیات»
 
جلوی آینه‌ می‌ایستد. به انعکاس تصویرش درون آینه خیره می‌شود. مانند هر روز با خودش صحبت می‌کند، قطره‌های‌اشک از چشمانش سرازیر می‌شوند. دختر 13 ساله سرشار از غم و اندوه بود. او غصه‌ی کمبودهایی را که در زندگی‌اش داشت می‌خورد.
روزگار از او چه ساخته بود؟ در تقدیرش چه بود؟
خودش را زشت‌ترین فرد دنیا خطاب می‌کرد. آیا حقیقت داشت؟ آیا او زشت بود؟
آری! او چهره‌ی جذابی نداشت که به قول خودش دیگران را مجذوب کند. پوست تیره و چشمان بادامی داشت، قوز دماغش در چشم بود. ل*ب‌های برجسته‌اش تا می‌خندیدند دندان‌های کج و کوله‌اش نمایان می‌شدند! موهای کوتاه و فِرَش به رنگ مشکی بود.
آیا همه چیز چهره است؟
شاید برخی زیبایی را در چهره و اندام خلاصه می‌کنند، اما صدف قلبی سرشار از عشق و محبت داشت. قلب مهربان او تا کنون رنگ محبت ندیده بود! صدف بی‌وقفه به دیگران محبت می‌کرد و عشق می‌ورزید. اما در دلش چیزی سنگینی می‌کرد، گویا مانع نفس کشیدنش بود! آیا نام او بغض است؟
اما او می‌خندد، او سرشار از انرژی است! به کسانی که در حقش ظلم کردند عشق می‌ورزد. او یک فرشته‌ست اما خودش این را نمی‌دانست! رفتارهای اطرافیانش باعث شده او نسبت به خودش بی‌توجه باشد. صدف خودش را دوست نداشت، زیرا کسی هم نبود تا او را دوست بدارد! شاید هم دوست داشتند ولی بروز نمی‌دادند. حال، چه کسی او را مداوا می‌کند؟
صدف به پزشک احتیاجی ندارد، او فقط نوازش پدر و مادرش را می‌خواهد!
 
عقب
بالا پایین