کودک درونم را در آغو*ش کشیدم، زمانی که فهمیدم سالها او را به سکوت واداشته بودم. به جای خنده، از او جدیت خواسته بودم و به جای بازی، بار زندگی را بر دوشش گذاشته بودم. آرام در گوشش زمزمه کردم که دیگر مجبور نیست قوی باشد، دیگر لازم نیست نقش بزرگترها را بازی کند. حالا میتواند دوباره بخندد، بدود، رویای سادهاش را ببیند و با خیال آسوده کودک بماند.