شعر °اشعار تک بیتی°

ای دیده، تیز منگر در رویِ نازکِ او
کز غایت لطافت، تابِ نظر ندارد
 
جز تو، جهانی به خطا بود و نبود،هرچه بود، سایه‌ای از نور تو بود.

تو شدی شعر، غزل، خواب و سکون،دلِ من… تنگ‌تر از تنگ غروب
 
دانی چرا به دامنت آویخته دلم؟
خود را به این بهانه به کوی تو می‌کشد
 
آه از این باران که می‌ریزد به چشم،مانده بر دیوارِ سینه، جای تو،

هرچه گشتم تا تو را پیدا کنم،خاک بود و ردّ پایی از گَمی‌نو
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Farzane
چشم تو شعر جهان است و دلم بیتِ غزل،بی تو هر روز، تکرارِ کسالت باشد.

وقتی می‌خندی، خورشید هم می‌داند،زیباترین قصه‌ی هستی، همین لب باشد.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Farzane
بگو به باد که آواز من نگیرد یاد،که نیست در این شبِ تاریک، هیچ فریادی جز آه.

تو رفتی و ماند این خانه، بی تو سرگردان،شبیه گلدانی که مانده است بدونِ آب.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Farzane
عالَم از شور و شرِ عشق خبر هیچ نداشت
فتنه‌انگیزِ جهان غمزهٔ جادویِ تو بود ...
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Farzane
عقب
بالا پایین