به او گفتم که آرام و قرار ندارم، همهجا هستم و هیچجا نیستم، بالا و پایین میشوم، پخش و پلا میشوم، اوج میگیرم، سقوط میکنم، عقب مینشینم، سرگشته و گمشدهام، و در میانهی همهی این احوال، تلاش میکنم به حسی هرچند گذرا از سکون و آرامشخاطر نیز دست یابم.
پرنده به پرنده؛ آن لاموت