آرزوی منی وندارمت
شاید دربهشت نظرکنم روی ماهت را


15
خرداد1404
ساعت 11:05دقیقه قبل ازظهر
💖تقدیم الماس زندگیم مامان زهرا💖
 
هر جانور که باشد، بگریزد از بلایی
من خود بلای خویشم؛ از خود کجا گریزم؟
 
مگر دشمن کند این‌ها که من با جان خود کردم ..

-وحشی بافقی

۱۵ خرداد ۰۴
روز عرفه
 
دلم تنگ است برایت
شبیه کودکی هراسان از گم شدن مادرش
پی تو میگردم
آغوشت را کم دارم
گویی آسمان بهار در قلبم
انباشته شده
وابرهای رگبارزا درچشمانم
چترمن شدی درهجمه های اضطراب
آغو*ش که به حلقه های دست نیست

تو باقلبت باوجودت مرا به آغو*ش کشیدی

تقدیم به الماس زندگیم
💖مامان زهراعزیزم💖

5تیرماه 1404
ساعت 12:25دقیقه ظهر
 
آخرین ویرایش:
گلِ گلدونِ من؛ شکسته در باد
تو بیا؛ تا دلم نکرده فریاد
گلِ شب بو؛ دیگه شب بو نمیده
کی گلِ شب بو رو؛ از شاخه چیده
گوشه ی آسمون؛ پرِ رنگین کمون
من؛ مثِ تاریکی تو؛ مثلِ مهتاب
مهتاب منی مامان زهرا❤
 
عقب
بالا پایین