محفل ادبی [ بهش بگو ... ]

ولی من هر وقت بُریدم و خسته شدم و فکر کردم که دیگه نمیتونم ادامه بدم؛ همین یه جمله اش منو نگه داشت که:
«تو در پناه خدایی و خدا هرگز دیر نمی کند..»
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
روزگاری هم اگر دیوانه‌ات بودم گذشت..!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
«بر او ببخشایید. بر او که از درون متلاشیست.»

•فروغ فروخزاد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تَنگِ غروبست
تَنگِ غروبست،
در خانه شمعی‌ستُ
چراغی یا صدایی نیست؛ اما
در من کسی می‌گِیرد اینجا
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نفرت آسان تر بود. اگر از آن ها متنفر بودم، می دانستم چه کار کنم. نفرت روشن و واضح است، فلزگونه، یک سویه، بی تزلزل،

چشم گربه – مارگارت آتوود
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
عقب
بالا پایین