محفل ادبی [ بهش بگو ... ]

اون موقعی که تو به خودت میای میبینی کیو چیو از دست دادی احتمالا من دارم رنگ مورد علاقه‌ی یکی دیگه رو یاد میگیرم.7np5_laie_100
 
کلی حرف دارم برات...دلم خیلی برات تنگ شده...
من!
سراغی از من بگیر... تو خیلی وقته ازم فاصله داری.
 
ز من پیام خود ای شهسوار باز مگیر
که تازیانه شوق است هر پیام از تو
 
تو پنهانی درون من ، چو روحِ خفته در جانم
به هر جا میروم انگار ،تو قبل از من همان جایی
 
بیقراری سهمِ من شد بیخیالی ڪارِ او

عاشقان اینگونه آیا عشق قسمت میڪنید!!
 
یه تصادف رو تصور کن.
یک تراژدی غیر قابل برگشت ناشی از اون تصادف رو تصور کن.
راننده ایی که اجازه رانندگی داره ولی واقعاً توان رانندگی رو نداره تصور کن.
کسی که راننده رو تشویق کرده که پشت فرمون ماشین بشینه تصور کن.
به کدوم یکی از این دو تا میشه چیزی گفت و اصلاً چه سودی داره؟
این ها رو میخواستم به یک راننده و همراهش بگم. ولی چه سودی داره؟
برای همین اینجا نوشتم.
 
دوستِ من!
تو هيچ دوستى ندارى. حتى بهترين دوستت هم دوست تو نيست. حتى من كه دوست خطابت كردم دوست تو نيستم. حتى خودت هم دوست كسى نيستى
آدم ها ميايند و مى روند امروز دستت را مى گيرند، فردا اسمت را يادشان نيست. ذات انسان همين است.

«خودم»
 
بعدِ تو، هیچکس تکرارِ تو نشد
 
آسمان مثل تو احساس مرا درک نکرد
باز غمنامه به بیگانه چرا بنویسم
 
اگه روزی برسه که بچه هات بهم نگن خاله که خاک بر سر جفتمون
 
عقب
بالا پایین