محفل ادبی [ بهش بگو ... ]

دستم نمیرسد که در اغو*ش گیرمت جان ِ گریان ِ من...
،
یعنی هیچوقت راست نمیگفتی؟! چرا وقتی رفتم اونطور که باید، نخواستی نرم؟! که من تازه باید بعد این همه مدت برام پر رنگ شه که تو اومدی و من نخواستم...
چرا بعد این همه مدت باید بفهمم اونی که قبلاً رفت من بودم و اونی که الان از دست داد هم منم؟!
فردای خودت چی میشه؟! حالا امروز من هیچی!
تو اصلاً شبیه کسی که پاره ی تنم بود نیستی..
 
عقب
بالا پایین