مشاعره | مشاعره با اشعار شاعران |

[D A N I]

به نام خدا

اسپم ندهید

موضوع از عنوان مشخصه؛ شروع کنید ^^ ​

 

[D A N I]

تو را این قطره‌های اشک روزی نرم خواهد کرد
که آب آهسته و آرام می‌پوساند آهن را

 

[شَفَــق]

تو را این قطره‌های اشک روزی نرم خواهد کرد
که آب آهسته و آرام می‌پوساند آهن را

آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه کار به نام من دیوانه زدند

 

[crocodile]

آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه کار به نام من دیوانه زدند

دل همچو سنگت ای دوست به آب چشم سعدی

عجب است اگر نگردد که بگردد آسیابی

 

[شَفَــق]

دل همچو سنگت ای دوست به آب چشم سعدی

عجب است اگر نگردد که بگردد آسیابی

یاری اندر کس نمیبینم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

 

[crocodile]

یاری اندر کس نمیبینم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

دانی که چرا سر نهان با تونگویم؟ طوطی صفتی طاقت اسرار نداری

 

[شَفَــق]

دانی که چرا سر نهان با تونگویم؟ طوطی صفتی طاقت اسرار نداری

یوسف گمگشته باز آید ب کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور

 

[D A N I]

رنج تن دور از تو ای تو راحت جانهای ما
چشم بد دور از تو ای تو دیده بینای ما
عافیت بادا تنت را ای تن تو جان صفت
کم مبادا سایه لطف تو از بالای ما
مولانا

 

[crocodile]

از گلوي خود بريدن وقت حاجت همت است

ورنه هر كس وقت سيري پيش سگ نان افكند

رنج تن دور از تو ای تو راحت جانهای ما
چشم بد دور از تو ای تو دیده بینای ما
عافیت بادا تنت را ای تن تو جان صفت
کم مبادا سایه لطف تو از بالای ما
مولانا

 

[D A N I]

دُچار یعنی عاشق
و فکر کن که چه تنهاست
اگر ماهی کوچک
دُچار آبی بیکران دریا باشد
چه فکر نازک غمناکی...

سهراب_سپهری

 

[crocodile]

دُچار یعنی عاشق
و فکر کن که چه تنهاست
اگر ماهی کوچک
دُچار آبی بیکران دریا باشد
چه فکر نازک غمناکی...

سهراب_سپهری

یک نفر آمد صدایم کرد و رفت در قفس بودم، رهایم کرد و رفت

 

[D A N I]

تا با تو به صلح گشتم ای مایه جنگ
گردد دل من همی زبترویان تنگ
نشگفت که از ستارگان دارم ننگ
امروز که آفتاب دارم در چنگ
فرخی_سیستانی

 

[crocodile]

گر مرد رهي ميان خون بايد رفت
از پاي فتاده سرنگون بايد رفت

 

[D A N I]

تا شمع قلندری بهائی افروخت
از رشتهٔ زنار دو صد خرقه بسوخت
دی پیر مغان گرفت تعلیم از او
و امروز، دو صد مسله مفتی آموخت
شیخ بهایی

 

[crocodile]

تو همچو صبحی من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که همی سپرم

 

[D A N I]

من و عشق و دل دیوانه بساطی داریم
عقل هی فلسفه میبافد و ما میخندیم
وحشی_بافقی

 

[شَفَــق]

من و عشق و دل دیوانه بساطی داریم
عقل هی فلسفه میبافد و ما میخندیم
وحشی_بافقی

ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم
جامه کس سیه و دلق خود ارزق نکنیم

 

[D A N I]

من و عشق و دل دیوانه بساطی داریم
عقل هی فلسفه میبافد و ما میخندیم
وحشی_بافقی

 

[شَفَــق]

من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید

 

[D A N I]

دردا که درین بادیه بسیار دویدیم
در خود برسیدیم و بجایی نرسیدیم
بسیار درین بادیه شوریده برفتیم
بسیار درین واقعه مردانه چرخیدیم
گه نعرهزنان معتکف صومعه بودیم
گه رقصکنان گوشهٔ خمار گزیدیم
کردیم همه کار ولی هیچ نکردیم
دیدیم همه چیز ولی هیچ ندیدیم
عطار