نه نیازیست به میخانه،
نه پیمانه،
نه مِـی!
مس*تِ بوسـیــــدنِ
چـشــمــــانِ تـــو ام،
اما کِی؟
یار مرا غار مرا عشق جگر خوار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگه دار مرا
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نه نیازیست به میخانه،
نه پیمانه،
نه مِـی!
مس*تِ بوسـیــــدنِ
چـشــمــــانِ تـــو ام،
اما کِی؟
مثل فرهادی ام که خواب هر شبش شیرین شدهاگر چیزی نمی گویم
مپنداری که از سنگم
زبان من نمی چرخـد
به توصیـف دل تنگم
دل جز اندیشه ی تو راهی تاس می اندازم اما شش
نمی آید
فهمیده ام معشوقه با کوشش
نمی آید
دست عشق از دامن دل دور باد
میتوان آیا به دل دستور داد؟
تو مرا خواهی و من نیز تو رادر دایره وجود موجود علیست
اندر دوجهان مقصد و مقصود علیست
گرخانه اعتقاد ویران نشدی
من فاش بگفتمی که معبود علیست
مولانا
رنج بسیار کشیدم که بمانی، و نشدترسم که روز حشر عنان بر عنان رود
تسبیح شیخ و خرقه رند شرابخوار