آخرین محتوا توسط (SINA)

  1. (SINA)

    تولد تولد هناسکم:)

    مبارک باشه 8c6227_25l4t-icon12
  2. (SINA)

    شعر اشعار اکتاویو پاز | شاعر مکزیکی

    شب با چشمان اسبی که در شب می‌لرزد شب با چشمان آبی که در دشت خفته است در چشمان توست اسبی که می‌لرزد در چشمان آب‌های نهانی توست چشمان آب: سایه چشمان آب: چاه چشمان آب: رویا سکوت و تنهایی دو جانور کوچکی است که ماه بدیشان راه می‌نماید، دو جانور کوچک که از چشمان تو می‌نوشند، از آب‌های نهانت. اگر...
  3. (SINA)

    شعر اشعار اکتاویو پاز | شاعر مکزیکی

    دستهایم پرده از وجودت کنار می زنند در برهنگی دیگری می پوشانند تو را تن های دیگری را در تنت باز می یابند دستهایم تن دیگری برایت می آفرینند
  4. (SINA)

    شعر اشعار اکتاویو پاز | شاعر مکزیکی

    کیست آن که به پیش می‌راند قلمی را که بر کاغذ می‌گذارم در لحظه‌ی تنهایی ؟ برای که می‌نویسد آن که به خاطر من قلم بر کاغذ می‌گذارد ؟ این کرانه که پدید آمده از ل*ب‌ها ، از رویاها از تپه‌یی خاموش ، از گردابی از شانه‌یی که بر آن سر می‌گذارم و جهان را جاودانه به فراموشی می‌سپارم کسی در اندرونم می‌نویسد...
  5. (SINA)

    شعر اشعار اکتاویو پاز | شاعر مکزیکی

    من چون رودی تمامی طول تو را می‌پیمایم، از میان بدنت می‌گذرم بدان‌سان که از میان جنگلی، مانند کوره راهی که در کوهساران سرگردان است و ناگهان به لبه‌ی هیچ ختم می‌شود، من بر لبه‌ی تیغ اندیشه‌ات راه می‌روم و در شگفتیِ پیشانیِ سپیدت سایه‌ام فرو می‌افتد و تکه تکه می‌شود، تکه پاره‌هایم را یک به یک گرد...
  6. (SINA)

    شعر اشعار اکتاویو پاز | شاعر مکزیکی

    هذیانم را دنبال می‌کنم، اتاق‌ها، خیابان‌ها کورمال‌کورمال به‌درون راه‌روهای زمان می‌روم از پلّه‌ها بالا می‌روم و پایین می‌آیم بی‌آن‌که تکان بخورم با دست دیوارها را می‌جویم به نقطه‌ی آغاز بازمی‌گردم چهره‌ی تو را می‌جویم به میان کوچه‌های هستی‌ام می‌روم در زیر آفتابی بی‌زمان و در کنار من تو چون...
  7. (SINA)

    شعر اشعار اکتاویو پاز | شاعر مکزیکی

    دست ها سرد و سبک زخمبندهاسایه ها را یکی یکی بر میدارند. چشمانم را باز می کنم هنوز زنده ام و در مرکز زخمی پاک و نارس
  8. (SINA)

    شعر اشعار اکتاویو پاز | شاعر مکزیکی

    میان امروزم و امروز بین تو و خویش کلمه‌ی پل با ورودش به ژرفای خویش نفوذ می‌کنی جهان به وصل می‌رسد و بسته می‌شود چون حلقه‌یی از کناره‌ی ساحل همیشه بدنی پهن می‌شود و من زیر قوس رنگین‌کمانی‌اش به خواب می‌روم.
  9. (SINA)

    شعر اشعار اکتاویو پاز | شاعر مکزیکی

    چهره‌ی زیبا مثل آفتاب‌گردانی‌ست که گل‌برگ‌هایش را؛ رو به خورشید می‌گشاید مثل تو که چهره می‌گشایی بر من، وقتی ورق را برمی‌گردانم. ل*ب‌خندِ دل‌ربا، هر مردی را مسحور زیبایی‌ات کنی آه، زیبایِ روزنامه‌ای تا به‌حال چند شعر برای‌ات سروده‌اند؟ چند دانته برای‌ات نوشته‌اند؟ بئاتریس؟! برایِ وهمِ وسواس...
  10. (SINA)

    شعر اشعار اکتاویو پاز | شاعر مکزیکی

    دوست داشتن جنگ است، اگر دو تن یک‌دیگر را در آغو*ش کشند جهان دگرگون می‌شود، هوس‌ها گوشت می‌گیرند، اندیشه‌ها گوشت می‌گیرند، بر شانه‌های اسیران بال‌ها جوانه می‌زنند، جهان، واقعی و محسوس می‌شود، ** باز ** می‌شود، نان بوی‌اش را باز می‌یابد، آب، آب است، دوست داشتن جنگ است، همه‌ی درها را می‌گشاید ،...
  11. (SINA)

    شعر اشعار اکتاویو پاز | شاعر مکزیکی

    هذیان‌ام را دنبال می‌کنم، اتاق‌ها، خیابان‌ها کورمال‌کورمال به‌درونِ راه‌روهای زمان می‌روم از پلّه‌ها بالا می‌روم و پایین می‌آیم بی‌آن‌که تکان بخورم با دست دیوارها را می‌جویم به نقطه‌ی آغاز بازمی‌گردم چهره‌ی تو را می‌جویم به میانِ کوچه‌های هستی‌ام می‌روم در زیرِ آفتابی بی‌زمان و در کنار من تو چون...
  12. (SINA)

    شعر اشعار اکتاویو پاز | شاعر مکزیکی

    از تولد تا مرگ، زمان با دیوارهای ناملموس‌اش احاطه‌مان می‌کند. ما با قرن‌ها، سال‌ها و دقیقه‌ها سقوط می‌کنیم. زمان آیا فقط یک سقوط است، فقط یک دیوار؟ گاهی، لحظه‌ای ما – نه با چشمها‌ی‌مان که با اندیشه‌های‌مان- زمان را می‌بینیم که به درنگی آسوده است. دنیا نیمه‌باز می‌شود و ما به نیم‌نگاهی می‌بینیم...
  13. (SINA)

    شعر اشعار اکتاویو پاز | شاعر مکزیکی

    بیدی از بلور، سپیداری از آب، فواره‌ای بلند که باد کمانی‌اش می‌کند، درختی رقصان اما ریشه در اعماق، بستر رودی که می‌پیچد، پیش می‌رود، روی خویش خم می‌شود، دور می‌زند و همیشه در راه است: کوره‌راه خاموش ستارگان یا بهارانی که بی‌شتاب گذشتند، آبی در پشتِ جفتی پلکِ بسته که تمام شب رسالت را می‌جوشد،...
  14. (SINA)

    شعر اشعار سوفیا اندرسون | شاعر پرتغالی

    جای دوری نرفته‌اند مرده‌ها مانده‌اند همین جاو در سکوت تماشا می‌کنند ما را هر قدمی که برمی‌داریم برمی‌دارند و هر غذایی که می‌خوریم می‌خورند و هر جمله‌ای که می‌گوییم می‌گویند و هر شب که می‌خوابیم بیدار می‌نشینند و از خواب که می‌پریم برایمان آب می‌آورند و می‌گویند چیزی نیست خواب دیده‌ای هنوز زنده‌ای
  15. (SINA)

    شعر اشعار سوفیا اندرسون | شاعر پرتغالی

    میان درختان ساکت تاریک آسمان سرخ، شعله می‌کشد و دیونیسوس زاده شده در دل رازناک غروب غبار جاده‌ها را درمی‌نوردد. سرشاری میوه‌های ماه سپتامبر چهرهٔ او را در خود مأوا می‌دهند هر یکی، سرشار از سرخی کامل او، شکوه پرحرارت تابناکی که مرز میان خدایان و میرندگان را مشخص می‌کند.
  16. (SINA)

    شعر اشعار سوفیا اندرسون | شاعر پرتغالی

    آینه‌ها تمام روز تابناک‌اند هرگز آن‌ها تهی نیستند مردمک صیقلی‌شان چشمانشان همچون چشمان گریه می‌درخشد و برق می‌زند حتّی زیر پلک‌های تاریکی. در تاریک‌روشن واپسین ساعات شب آنگاه که خاموشی، خود را در دل سکوت جای می‌دهد تنها آنگاه است که نور ساکن اندرون آینه‌ها رخ می‌نماید و چیره می‌شود بر ما، نوری...
  17. (SINA)

    شعر اشعار سوفیا اندرسون | شاعر پرتغالی

    مردگان در کنار ما، خاموش از جام لبریز حیات می‌نوشند تنها سایه‌ها، در تعقیب حرکات و اشارات ما درمی‌یابند گذر آرام آن‌ها را شباهنگام که به جست‌وجوی ما می‌آیند. آن‌ها از اتاق‌هایی می‌گذرند که ما در آن‌ها خلوت گزیده‌ایم خود را در هالهٔ حرکاتی می‌پوشانند که ما شکل بخشیده‌ام. کلماتی را تکرار می‌کنند...
  18. (SINA)

    شعر اشعار سوفیا اندرسون | شاعر پرتغالی

    نور ماه زمین را از سراب پر می کند و امروز, اشیا روحی باکره دارند باد میان برگها بیدار می کند یک زندگی ی مخفی و لغزان ساخته از سایه و نور, هراس و آرامش در هماهنگی ی کامل با روح من.
  19. (SINA)

    شعر اشعار سوفیا اندرسون | شاعر پرتغالی

    از همه ی مکان ها در جهان درساحل شیفته ی بره*نه با قوی ترین و عمیق ترین حس های عاشقانه عشق می ورزم جایی که من با دریا یکی می شوم با ماه و بادها.
  20. (SINA)

    شعر اشعار سوفیا اندرسون | شاعر پرتغالی

    وقت ناهار یک ساحل ویران. آفتاب لرزان, وسیع و بیکران همه ی خدایان را از آسمان رانده است نوری بی وقفه می ریزد چون یک مکافات اینجا هیچ رنجی نیست، هیچ روحی و دریای عظیم، تنها و پیر کف می زند.
  21. (SINA)

    شعر اشعار سوفیا اندرسون | شاعر پرتغالی

    وقتی شب می گریزد قرمز است و زندگی ما به نظر خالی، بی فایده و غریبه است کسی نمی داند شب به کجا می رود یا از کجا می آید اما پژواک گام هایش هوا را از امواج و اطاق پر می کند و خیابان های مرده را بیدار می کند آنگاه اعجاز اشیا می لرزد و چیزهای غریبه رشد می کند چون یک گل قرمزخونی.
  22. (SINA)

    شعر اشعار سوفیا اندرسون | شاعر پرتغالی

    دیگر هرگز در امتداد مسیرهای طبیعی سفر نخواهی کرد دیگر هرگز خودت را زخم ناپذیر حس نخواهی کرد واقعی و مسلط ناپدید برای همیشه آن چیزی که تو بیش از هرچیز می جستی حضور کامل همه چیز و همیشه همان خواب و همان دلتنگی خواهد بود
  23. (SINA)

    شعر اشعار سوفیا اندرسون | شاعر پرتغالی

    زمان خداحافظی می رسد وقتی که باغچه ها تاریک می شوند و باد از برابر می گذرد وقتی که زمین صدا می کند درها بسته می شود وقتی که شب هر گرهی را در درونش باز می کند زمان خداحافظی وقتی می رسد که درختها صاحب روح می شوند انگار که همه چیز روی آنها جوانه می زند زمان خداحافظی زمانی ست که در عمق آینه ها چهره...
  24. (SINA)

    شعر اشعار سوفیا اندرسون | شاعر پرتغالی

    خدایان غیرانسانی به خاطر تو با هم جنگیدند تو را در ساحل دیدم، متروک و تنها نور را خوردم، ویران شده از بادها و عضلات تو.
  25. (SINA)

    شعر اشعار سوفیا اندرسون | شاعر پرتغالی

    باغ هایی هستند در تصرف نور ماه که چون چنگ و عود در سکوت می لرزند عشقت را میان انگشتانت محافظت کن در باغچه ی آوریل جایی که تو نفس می‌کشی زندگی نمی آید دست‌های تو موفق نمی‌شود عطوفت دیگران را چون گلی بچیند چون گل‌هایی لرزان در باد آه اگر تن تو از جنس ماه بود اگر تو این باغچه‌ی پر از گرد و غبار...
  26. (SINA)

    تولد تولد دلارام عزیزمون

    تولدت مبارکککک Birthday
  27. (SINA)

    اطلاعیه درخواست تگ انحصاری برای رمان | تالار رمان

    درود درخواست تگ دارم برای رمان داج https://forum.cafewriters.xyz/threads/40787/
  28. (SINA)

    مشاوره مشاوره انتخاب اسم

    درود امیدوارم همکاری پرباری کنار هم داشته باشیم. خوش اومدین -118-"{} حالا بفرمایین، برای انتخاب اسم در کدوم بخش نوشته‌تون نیاز به مشاوره دارین؟
  29. (SINA)

    مهم × تاپیک درخواست استعفاء و مرخصی ویراستاران ×

    درود درخواست مرخصی داشتم راستش امتحانای پایان‌ترمم دیگه کم‌کم دارن شروع میشن و وقت نمی‌کنم بیام انجمن مدت مرخصی: یه ماه
  30. (SINA)

    مشاعره | مشاعره با اسم خواننده |

    یاس
  31. (SINA)

    مشاعره | مشاعره با اسم حیوان |

    وال
  32. (SINA)

    اطلاعیه درخواست تگ فرعی برای رمان و داستان

    درود درخواست تگ داشتم برای رمان داج https://forum.cafewriters.xyz/threads/40787/
  33. (SINA)

    اطلاعیه 🔻تاپیک جامع اعلام پایان تایپ رمان🔺

    درود اعلام پایان رمان https://forum.cafewriters.xyz/threads/40707/
  34. (SINA)

    نظارت همراه رمان سایه های مرده | ناظر: تاجر غم

    درود دو پارت پایانی هم ارسال شد. ممنون از همراهی‌تون -53-؟"_} خسته نباشید
  35. (SINA)

    در حال ویرایش رمان سایه‌های مرده | سینا صیقلی

    نردبونی فلزی بسته به طناب از آسمون پایین افتاد و فلز با صدای زنگی به پشت‌بوم خورد. باد موهام رو به هم ریخته بود. دست ریگان رو گرفتم. ـ وقتشه... بریم! اول ریگان بالا رفت و من مکس رو بلند کردم و با کمک سربازی که طناب رو گرفته بود، بالا کشیدمش. زیر پام هیولاها با زوزه می‌پریدن، دست‌های سیاهشون رو...
  36. (SINA)

    در حال ویرایش رمان سایه‌های مرده | سینا صیقلی

    تصویر دوباره روشن شد و من لپ‌تاپ رو بلند کردم و ساختمون پشت سرم رو نشون دادم. ـ ببینید! این‌جا موسسه‌ی روبرت کخه، ما توی قلب جهنمیم. چند روزه چیزی نخوردیم، زخمی‌ایم، زخم‌هایی که با هر لحظه بیشتر می‌سوزن. لطفا... اگه هنوز کسی اون بیرونه، اگه صدای ما رو می‌شنوین، برای ما کمک بفرستید. این تنها...
  37. (SINA)

    همگانی ~•کـافـه نــادری☕•~

    https://uploadkon.ir/uploads/ea7b17_2530ae17-256eeccbddad5a6a3dcfd112f5eb1f88d554988380-720p111.mp4 خب بازرس خوش‌هیکل ما، از غذامون لذت بردین؟ Tea
  38. (SINA)

    دفترکار کپیست « سینا »

    عنوان اثر: راز لولوخرخره نوع اثر: قصه نویسنده: @سارا مرتضوی
  39. (SINA)

    تولد تولد عمو گودرزمون 😎💚

    ععه تولدت مبارک Birthday
  40. (SINA)

    در حال ویرایش رمان سایه‌های مرده | سینا صیقلی

    وقتی از ساختمون بیرون زدیم، هوا مثل چاقوی یخ‌زده تو صورتم خورد. آسمون برلین پر از دود بود، صدای آژیرها دیگه خاموش شده بود. فقط یه سکوت مرده... سکوتی که هر چند لحظه با جیغ دوردست هیولاها پاره می‌شد. برج مخابراتی کوچیکی نزدیک محوطه‌ی موسسه بود، مثل یه میخ زنگ‌زده که وسط زمین فرو رفته باشه. سه‌تایی...
  41. (SINA)

    در حال ویرایش رمان سایه‌های مرده | سینا صیقلی

    دست ریگان رو گرفتم و نگاه کوتاهی بهم انداخت و سرش رو آروم تکون داد. قدم‌به‌قدم عقب رفتیم، مثل دو نفر که از وسط یه گله‌ی حیوون وحشی رد میشن. از در بیرون رفتیم و دستم رو سمت قفل روی دیوار دراز کردم، قلبم داشت دیوار قفسه‌ی سینه‌ام رو می‌شکست. با کنترلی که کنارش نصب بود، در محکم بسته شد. صدای قفل...
  42. (SINA)

    در حال ویرایش رمان سایه‌های مرده | سینا صیقلی

    ریگان آهسته از زمین بلند شد، دستش رو جلو آورد و منم بالا کشید. هنوز درد شونه‌هام مثل آتیش زیر پوستم می‌سوخت، ولی با کمکش تونستم سر پا بایستم. سنگینی دستش روی بازوم مثل ستون بود. ریگان به شیشه اشاره کرد. ـ نگاه کن... اون دوتا رو می‌بینی؟ نگاهم دنبال دستش رفت. دو موجود که تا چند دقیقه پیش مثل...
  43. (SINA)

    طنز موسسه مالی اعتباری وزین (رقیب پرشین) با کمتر از نیم‌روز سابقه

    با مجوز کجا این موسسه فعالیتش رو شروع کرده؟ -2-37-=}
  44. (SINA)

    اطلاعیه اعلام پایان رمان کوتاه | کافه نویسندگان

    درود اعلام پایان تایپ رمان کوتاه کوه بی‌فروغ https://forum.cafewriters.xyz/threads/40958/#post-345116
  45. (SINA)

    نظارت همراه رمان کوه بی‌فروغ | ناظر: Azaliya

    درود ۴ پارت ارسال شد و رمانم تموم شد خسته نباشید بابت همراهی -53-؟"_}
  46. (SINA)

    عالی رمان کوتاه کوه بی‌فروغ | سینا صیقلی

    در همون لحظه صدایی بلند شد. نه از زمین، نه از آسمون. انگار از ژرفای جاودانگی؛ صدایی که با شنیدنش همه‌ی استخون‌هام لرزید. - آذرمان! صدای یک پادشاه. نه، صدای شاه شاهان بود، صدای ذوالقرنین، پسر بهشتی: - برخیز و دستت را به من بده. این سرزمین خونت را نوشید و حالا به دربار آسمانی من بیا. نفسم تندتر شد...
  47. (SINA)

    عالی رمان کوتاه کوه بی‌فروغ | سینا صیقلی

    از پشت سر آخرین چیزی که دیدم حلقه‌ی کوچک مردان ایران بود. یاور و بقیه کاتافراکت‌ها سپرهاشون رو کنار هم گذاشته بودن، شمشیرها بالا بود و رستم که نیمه‌جان هنوز فریاد میزد. عرب‌ها مثل سیل هجوم آوردن و نیزه‌هاشون فرو رفت. یکی‌یکی زمین می‌افتادن و خون، درفش‌ها رو خیس کرد. یاور آخرین بار نگاهش به من...
  48. (SINA)

    عالی رمان کوتاه کوه بی‌فروغ | سینا صیقلی

    نریمان کنارم خون‌آلود و نفس‌زنان گفت: - آذرمان! این دیگه آخرشه. من گفتم: - پس بذار آخرمون مثل آتیش باشه. موج دشمن رسید و ما فریاد زدیم و درگیر شدیم. یکی از فرماندهان عرب که نامش «شرحبیل» بود با فریاد و شمشیر بلند به خط ما زد. نریمان شمشیرش رو به او کوبید، ولی نیزه‌ی سرباز دیگری از پشت سینه‌اش رو...
  49. (SINA)

    عالی رمان کوتاه کوه بی‌فروغ | سینا صیقلی

    زمین دوباره لرزید و صدای طبل‌ها و تکبیرها از هر طرف بلند شد. من برگشتم و دیدم گرد و غبار تازه‌ای از سمت جنوب بلند شده، تازه‌ترین لشکر تازه‌نفس عرب‌ها رسیده بودن. یاور دندون‌هاش رو به‌هم فشرد: - هنوز تموم نشده. سیاهی موج‌وار به سمت ما ریخت و سوارکاران عرب، با پرچم‌های سیاه و سفید، از دو جناح...
  50. (SINA)

    شعر اشعار میروسلاو هولوب | شاعر اهل جمهوری چک

    معلم می‌پرسد بچه‌ها؟ ناپلئون بناپارت کی به دنیا آمد؟ بچه‌ها می‌گویند، هزار سال پیش بچه‌ها می‌گویند، صد سال پیش بچه‌ها می‌گویند، سال پیش کسی نمی‌داند. معلم می‌پرسد بچه‌ها؟ ناپلئون بناپارت چه کار کرد؟ بچه‌ها می‌گویند، جنگی را برد بچه‌ها می‌گویند، جنگی را باخت کسی نمی‌داند...
  51. (SINA)

    شعر اشعار میروسلاو هولوب | شاعر اهل جمهوری چک

    دلقک‌ها کجا میرن؟ دلقک‌ها چی میخورن؟ دلقک‌ها کجا میخوابن؟ دلقک‌ها چیکار میکنن وقتی که هیچکس حتی هیچکس دیگه نمیخنده؟ مامان؟
  52. (SINA)

    شعر اشعار میروسلاو هولوب | شاعر اهل جمهوری چک

    او خودش یک خانه ساخت، پی‌اش را، سنگ‌هایش را، دیوارهایش را، سقف بالا سرش را، دود و دودکشش را، چشم‌انداز از پنجره‌اش را، او خودش یک باغ را ایجاد کرد، پرچینش را، آویشنش را، کرم خاکی‌اش را، ژالهٔ شبانگاهش را، او سهمش را از آسمان برید. و باغ را در این آسمان پوشاند، و خانه را در باغ، و همهٔ اینها...
  53. (SINA)

    شعر اشعار میروسلاو هولوب | شاعر اهل جمهوری چک

    با دندان‌هایی چون موش باران خرد خرد سنگ را می‌جود. جلوه‌ی درختان در میان شهر چونان پیامبران است. شاید هق‌هق گریستن ِ عفریته‌های هولناک تاریکی است، شاید خنده‌ی خاموش‌شده‌ی گل‌های آن دوردست، در باغ است، که می‌کوشد سل را درمان کند با خش‌خش خود. شاید زمزمه‌ی تقدس ِ خشک‌سالی در زیر هر پوششی است...
  54. (SINA)

    شعر اشعار میروسلاو هولوب | شاعر اهل جمهوری چک

    این، یه پسره این، یه دختره پسره یه سگ داره دختره یه گربه سگه چه رنگیه؟ گربه هه چی؟ پسره و دختره توپ‌بازی می کنند توپ‌به کجا داره قِل می خوره؟ پسره کجا دفن شده دختره کجا دفن شده؟ بخوان و ترجمه کن به هر سکوتی و هر زبانی تو، خود، کجا دفن شده ای؟
  55. (SINA)

    نقد کاربر نقد دلنوشته‌ی دِنگِ دِرد | سونیا

    سلام دل‌نوشته‌تون واقعا پر از حس و حاله و لحن محاوره‌ای که استفاده کردین خیلی صمیمی و دلنشینه. ترکیب‌ها و تشبیهات مثل «دلُم آتیش گرفته، تویی شعله‌ش» خیلی خوب و تاثیرگذار بودن و احساساتتون رو خیلی واقعی منتقل می‌کنن. فقط یکم تکرار بعضی کلمات و ایهام‌ها ممکنه بعضی خواننده‌ها رو کمی گیج کنه، ولی به...
  56. (SINA)

    نقد کاربر رمان وقتی زمین بلرزد | سارا مرتضوی

    سلام عنوان رمانتون جذاب و کنجکاوبرانگیزه که به خوبی مخاطب رو از همون اول به خودش جذب میکنه. خلاصه به شکل واضح و دقیق نوشته شده و مقدمه رمان شما خیلی خوب می‌تونه مخاطب رو در همون صفحات اول با شخصیت‌ها همراه کنه. من شخصا از بخش‌هایی از رمان تحت تأثیر قرار گرفتم و این که نویسنده بتونه چنین احساسی...
  57. (SINA)

    نقد کاربر رمان سایه‌های مرده | سینا صیقلی

    سلام. خیلی ممنونم ازت -118-"{} خوشحالم که رمان رو خوندی و با وجود اینکه طرفدار فیلمای زامبی نبودی، ادامه دادی و لذت بردی. این برام خیلی ارزشمنده که تونستم با قلمم تصویر رو برات زنده کنم. مرسی از نقد خوبت 8c6227_25l4t-icon12
  58. (SINA)

    تیزر رادیو اربعین | حسام فیضی

    عالی بود خسته نباشین-118-"{}
  59. (SINA)

    شعر اشعار کنستانتین کاوافی | شاعر یونانی

    گاهی برگرد و بغلم کن برگرد و تنگ بغلم کن وقتی حافظه‌ی تن بیدار می‌شود هوسی قدیمی دوباره در خون می‌دود وقتی ل*ب‌ها و پوست یادشان می‌آید و دست‌ها هوای لم*س تو را دارند گاهی برگرد و بغلم کن وقتی ل*ب‌ها و پوست یادشان می‌آید مرا با خود ببر در شب
  60. (SINA)

    شعر اشعار کنستانتین کاوافی | شاعر یونانی

    آن‌قدر که زل زدم به زیبایی ذهنم از آن پر شده خط‌های تن، ل*ب‌های سرخ، اندام سوزنده موهایی که انگار مجسمه‌های یونانی همیشه زیبا حتی در پریشانی طره‌ای ریخته روی سپید پیشانی صور عشق، همان‌طور که شعر من می‌طلبید در شب‌های جوانی‌ام در شب‌هام، پنهانی، دیداری
  61. (SINA)

    شعر اشعار کنستانتین کاوافی | شاعر یونانی

    فکر و ذکرم شده این کار. ولی امروز چه کند پیش می‌رود، ای داد! از صبح، هوا بس که گرفته بود، دقمرگ شدم. همه‌اش باران. همه‌اش باد، باد، باد. حرفم که نمی‌اید، چه کنم جز نگاه و نظربازی؟ درین گرته‌ی بیرنگ که حال پیش چشم دارم در قاب، ل*بِ پاشوبه غنوده‌ست جوانی رعنا، شاید خسته از کبوتر بازی‌ زیر...
  62. (SINA)

    شعر اشعار کنستانتین کاوافی | شاعر یونانی

    در خانه‌ی جان جمعند شهوت‌ها زنان زیبا در جامه‌‌های ابریشمین و یاقوت‌های کبود که لای موهاشان برقِ تاریکی دارد همه‌جای خانه تحت فرمانشان است: از رواق بیرونی تا مخفی‌ترین اندرونی؛ وقتی شب می‌رسد و عنان از کف می‌گیرد و خون به غلیان می‌افتد، در سرسرا جمع می‌شوند پرغوغا و آنجا وحشی و دیوانه سینه عریان...
  63. (SINA)

    شعر اشعار کنستانتین کاوافی | شاعر یونانی

    دوازده و نیم وقتی گذشته از ساعت نه بار اولی که چراغ روشن کردم و رو صندلیم نشستم. نشسته‌ام، نه می‌خوانم، نه حرف می‌زنم. در این خانه خلوت کرده‌ام. کی هست که بشود با او حرف بزنم؟ از ساعت نه که باراول چراغ را روشن کردم، سایه‌ی جوانیم دنبالم آمده تا اتاق‌های دربسته‌ی معطر را یادم بیاورد لذت‌های...
  64. (SINA)

    شعر اشعار کنستانتین کاوافی | شاعر یونانی

    نرگس‌های واقعی نمی‌خواهم، نه سوسن و نه گل‌های سرخ واقعی پسندم نمی‌آیند این آذین‌بندانِ معمول و مبتذل باغچه‌ای محزونم خسته‌ام پریشان می‌شوم از مغزشان، زیبایی میراشان کسالت‌بارند گل‌های مصنوعی بدهیدم – از شکوه چینی و فلز نه می‌پلاسند و نه خراب می‌شوند، شکل‌هایی که پیری ندارند گل‌هایی از باغ‌های...
  65. (SINA)

    شعر اشعار کنستانتین کاوافی | شاعر یونانی

    مثل جسدهای جوانی که پیری و فسردگی ندیده‌ با اشک چشم راهی تابوت‌شان می‌کنند پرشکوه سرها میان گل‌های رز و زیر پاشان یاسمن می‌ریزند، آرزوهایم برآورده نشده، کمال نادیده گذشتند هیچ‌کدام نه شبِ لذت‌های دنیایی را چشیدند و نه صبح پیروز رخشندگی را دیدند.
  66. (SINA)

    شعر اشعار کنستانتین کاوافی | شاعر یونانی

    در این عکس موهنی که در خیابان‌ها یواشکی می‌فروشند (که مبادا پلیس ببیند) چه می‌کنی؟ در آن عکسِ هرز می‌شود مگر چهره‌ای چنان رویایی داشت؟ کی می‌داند چه زندگیِ تباه و خفت‌باری پیش گرفته‌ای چه جاهای وحشتناکی که نبوده‌ای وقتی برای این عکس ژست می‌گرفتی چه ارزان و حقیر بودی. اما برغم تمامِ این‌ها...
  67. (SINA)

    شعر اشعار کنستانتین کاوافی | شاعر یونانی

    در این حجره‌های تاریک روزهایم چه خالی چه ملال بی‌قرار پیش و پس می‌روم و دنبال پنجره می‌گردم گشایشی است اگر بشود یکی باز کنم پنجره‌یی نیست یا من نمی‌یابم بهتر که نیست از کجا که نور دردسر دیگری نشود کی می‌داند نور چه چیزها را روشن کند؟
  68. (SINA)

    شعر اشعار کنستانتین کاوافی | شاعر یونانی

    بی‌تعقل، بی‌ترحم، بی‌شرم گرداگرد من دیوارهای بلند و غو‌ل‌آسا بنا کردند. و اکنون اینجا نشسته‌ام و با امید بیگانگی می ورزم. به چیز دیگری نمی‌اندیشم: تقدیری از این دست مغزم را می‌خورد؛ زیرا که کارهای بسیاری در بیرون داشتم که انجام دهم. آه، در آن هنگام که دیوارها را می‌ساختند چرا نگاه نکردم. اما...
  69. (SINA)

    شعر اشعار کنستانتین کاوافی | شاعر یونانی

    روشن و تابناک در برابرت ایستاده اند روزهایی که پیش ِرو داری روشن و تابناک چون ردیفی از شمع های زریّن ِسوزان و روزهایی که پساپشت نهاده ای شمع های تاریکی هستند، تا به آخر سوخته از آنها که نزدیکترند هنوز دود برمی خیزد شمع های سرد، ذوب شده، خمیده
  70. (SINA)

    در حال ویرایش رمان سایه‌های مرده | سینا صیقلی

    لوله رو کمی جلوتر گرفتم و گفتم: ـ این که... این حاوی باکتری لیستریاست؛ فیروزه‌ای. ریگان پلک زد. ـ خب که چی؟ ـ این باکتری به مننژیت مربوطه. توی خیلی از مواردش باعث التهاب شدید مغز میشه، ولی چیزی که ذهنم رو مشغول کرده اینه که چرا پاول تو فیلمش گفت اینو پیدا کنیم. ریگان نیم‌خند کوتاهی زد: ـ شاید...
  71. (SINA)

    در حال ویرایش رمان سایه‌های مرده | سینا صیقلی

    بالاخره خواستم کمی جابه‌جا بشم، ولی همین‌که به آرومی وزنم رو روی شونه‌هام انداختم، تیر کشیدن تیزی از دو طرف بدنم بالا رفت و توی گردنم پیچید. ناله‌ام از گلو بیرون زد. ـ آخ... لعنتی! نه... . ریگان فورا سمت من خم شد، انگار که آماده باشه هر لحظه بی‌هوش بشم. ـ هی تکون نخور. بگو چی می‌خوای؟ من میارم...
  72. (SINA)

    در حال ویرایش رمان سایه‌های مرده | سینا صیقلی

    پا‌هام روی زمین کشیده می‌شد و رگ‌های گردنم ورم کرده بودن. صدای پاهایی آشنا رو شنیدم. پاول از تاریکی بیرون اومد؛ با همون قد غول‌پیکر و چشمانی که مثل دو زغال نیم‌سوز می‌درخشید. کنار گوشم خم شد و با اون بوی تعفن نفس کشید و گفت: ـ به جمع ما خوش اومدی، آرمین. صدای خنده‌اش مثل زنگی زنگ‌زده و شکسته در...
  73. (SINA)

    دفترکار [ دفترکار تدوینگر (SINA) ]

    https://uploadkon.ir/uploads/8a3014_256b0b14-25InShot-20250813-164444555.mp4 تیزر ساخته شده: کلیپ اربعین
  74. (SINA)

    دفترکار دفترکار ویراستار | (SINA)

    لینک: https://forum.cafewriters.xyz/threads/41450/ به قلم: @سارا مرتضوی ایرادات: نکات نگارشی تحویل به ویراستار: ۱۴۰۴/۵/۱۹ اتمام کار: ۱۴۰۴/۵/۱۹
  75. (SINA)

    اطلاعیه درخواست تگ انحصاری برای رمان | تالار رمان

    درود درخواست تگ انحصاری رو دارم برای رمان کوه بی فروغ https://forum.cafewriters.xyz/threads/40958/
  76. (SINA)

    اطلاعیه درخواست تگ فرعی برای رمان و داستان

    درود درخواست تگ دارم برای رمان کوه بی فروغ https://forum.cafewriters.xyz/threads/40958/
  77. (SINA)

    شعر اشعار خوزه آنخل بالنته | شاعر اسپانیایی

    نه کلمات و نه سکوت هیچ‌کدام یاری نمی‌کند تا تو را به زندگی برگردانم
  78. (SINA)

    شعر اشعار خوزه آنخل بالنته | شاعر اسپانیایی

    تنت می‌تواند زندگی‌ام را پر کند عین خنده‌ات که دیوار تاریک حزنم را به پرواز در می‌آورد. تنها یک واژه‌ات حتی به هزار تکه می‌شکند تنهایی کورم را. اگر نزدیک بیاوری دهان بی‌‌کران‌ات را تا دهان من بی‌وقفه می‌نوشم ریشه‌ی هستی خود را. تو اما نمی‌بینی که چقدر قرابت تنت به من زندگی می‌بخشد و چقدر...
  79. (SINA)

    شعر اشعار خوزه آنخل بالنته | شاعر اسپانیایی

    در کنارم بودی نزدیک تر به من از همه‌ی حس‌هایم. سخن عشق از درونت بود نورانی. کلمات ناب عشق به نَفَس نمی‌آیند. سرت به جانب من بود آرام موهای بلندت و کمر شادابت. از قلب عشق سخن میرانی نورانی در بعد از ظهر خاکستری یک روز. جوانی و کلماتم چیزی جز خاطره‌ی صدایت و تنت نیست، و این تصویر زنده‌ام می‌دارد.
  80. (SINA)

    شعر اشعار خوزه آنخل بالنته | شاعر اسپانیایی

    هرجا که بودی من آنجا بوده‌ام در تمامی مکان‌هایی که هنوز شاید باشی یا قسمتی از تو یا از نگاهت به زوال می‌رسد. آیا این حجم خالی تحلیل رونده از تو ناگهان فضایی بوجود می‌آورد از نبودنت؟
  81. (SINA)

    شعر اشعار خوزه آنخل بالنته | شاعر اسپانیایی

    همه شعرهایی که سروده‌ام، شباهنگام به سراغم می‌آیند، و درونی‌ترین رازشان را، بر من هویدا می‌کنند. از میان دالانهایی سست، انباشته از سایه‌هایی سست، گسترده به سوی قلمروی ناشناسِ تاریکی، مرا با خود می‌برند. و آنزمان که دیگر، مرا یارای بازگشت نیست، پاسخِ معمایی بی‌جواب را، با من بازمی‌گویند، آنگاه...
  82. (SINA)

    شعر اشعار خوزه آنخل بالنته | شاعر اسپانیایی

    عشق در هر طرحِ نویی‌ست که در می‌اندازیم همچون پل‌ها و کلمات عشق در هر آن چیزی‌ست که بالا می‌بریم همچون صدای خنده و پرچم‌ها و در هر چیزی که برای رسیدن به عشقِ راستین با آن می‌جنگیم همچون شب و پوچی عشق در هر چیزی‌ست که افراشته می‌کنیم همچون برجها و سوگندها در هر چیزی که گردآوری می‌کنیم و...
  83. (SINA)

    شعر اشعار خوزه آنخل بالنته | شاعر اسپانیایی

    سایه‌ها از درونم سر بر می‌کشند. شب برافراشته می‌شود، آرام آرام. خورشیدی تاریک، تشعشعش فروکاسته می‌شود. و دَوَران، ما را به خود می‌خوانَد، ورای زمان. با من بگو، آنگاه که بر کرانه‌ی آب ها نشسته‌ام، نظاره‌گرِ سایه‌هایی که به سراغم می‌آیند، با من بگو، آیا خاطراتِ محو ناشدنی‌ات نیز از بین خواهند رفت؟
  84. (SINA)

    شعر اشعار خوزه آنخل بالنته | شاعر اسپانیایی

    کنارم بودی، نزدیک‌تر به من از همه حس‌هایم. سخنِ عشق از درون‌ات بود، نورانی. کلماتِ نابِ عشق به زبان نمی‌آیند. سرت به جانبِ من بود آرام، آن موهای بلندت و کمرِ شاداب‌ات. از قلبِ عشق سخن می‌رانی، نورانی، در بعدازظهرِ خاکستری یک روز. جوانی و کلمات‌ام چیزی جز خاطره‌ی صدای‌ات و تن‌ات نیست، و این تصویر...
  85. (SINA)

    طنز موسسه مالی اعتباری خصوصی پرشین

    بابا این موسسه کلاهبرداریه که سکه‌هاش همه‌اش تو کانادا مهمونن، وقتشه تعطیل بشه تا سکه‌هامون به تاراج نرن-2-37-=}
  86. (SINA)

    نظارت همراه رمان سایه های مرده | ناظر: تاجر غم

    سلام سه پارت جدید ارسال شد 8c6227_25l4t-icon12
  87. (SINA)

    در حال ویرایش رمان سایه‌های مرده | سینا صیقلی

    ناخن‌هاش با تمام قدرت توی شونه‌هام فرو رفتن. گرمای خون خودم رو حس کردم که از زیر پوست بیرون زد. درد مثل موج برق تا مغزم دوید و با فشار زیادی من رو به زمین کوبوند. دندون‌هاش چند سانت با گردنم فاصله داشتن و بوی تعفن نفسش رو حس می‌کردم که همون لحظه، یه سایه از پشت سرش ظاهر شد. ـ بمیر سگ لعنتی... ...
  88. (SINA)

    در حال ویرایش رمان سایه‌های مرده | سینا صیقلی

    آروم بین ردیف یخچال‌های آزمایشگاه حرکت کردیم. صدای قدم‌هامون روی کف فلزی مثل طبل خالی توی گوشم می‌پیچید. شیشه‌های بخارگرفته، ظرف‌های شیشه‌ای پر از مایعات رنگی که بعضی‌ها زرد، بعضی‌ها قرمز و بعضی‌ها سیاه بودن. ریگان خم شد و یکی از قفسه‌ها رو نگاه کرد. لبش لرزید. ـ لعنتی... این‌جا دستکاری ژنتیکی...
  89. (SINA)

    در حال ویرایش رمان سایه‌های مرده | سینا صیقلی

    جلوی مکس زانو زدم و دستم رو روی سرش گذاشتم. چشم‌هاش تو تاریکی برق زد. ـ هی رفیق حالت چطوره! تو بهترین همراه‌مون بودی. اگه پیدات نکرده بودم، شاید هیچ‌وقت این مسیر رو دووم نمی‌آوردیم. تو باعث شدی حتی تو این جهنم چند لحظه بهمون خوش بگذره. حالا... حالا یه بار دیگه ما رو نجات بده. مکس دمش رو تکون...
  90. (SINA)

    شعر گئورگ تراکل | شاعر اتریشی

    در شامگاه به تالار مرگ بردند غریبه را بوی دلپذیر قیر، خش خش نرم درختان قرمز چنار؛ پرواز تار زاغچه ها؛ پاسبانی گمارده شد در میدان. خورشید غروب کرده در ملافه های سیاه؛ همواره در رجعت است این شامگاه عتیق. در اتاق مجاور سوناتی از شوبرت می نوازد دختر لبخندش به آرامی ته نشین می شود در چشمه متروک آه چه...
  91. (SINA)

    شعر گئورگ تراکل | شاعر اتریشی

    آه، جنون شهر بزرگ، آن گاه که در شام گاه صلب و سخت، درختان افلیج کنار دیوار سیاه اند. خیره می نگرد روح شر از میان نقابی؛ شبِ سنگی را نور در هم می شکند با تازیانه مغناطیسی. آه، زنگ ناقوس های شامگاه که انگار از ته چاه می آید فاح*شه، که با رعشه های یخ زده بچه ای مرده به دنیا می آورد. غضبناک،...
  92. (SINA)

    شعر گئورگ تراکل | شاعر اتریشی

    در دقایق مجرد زهن دل انگیز است قدم زدن در آفتاب گذشتن از از پرچینهای عسلی تابستان صدای نرم قدم هایمان می پیچد در چمن؛ با این همه پسر خدا برای همیشه در مرمر خاکستری به خواب می رود. در شامگاهِ بهارخواب با ** کهنه مس*ت می شویم. هلوی سرخ وش از میان برگ ها می تابد موسیقی ملایم، خنده شادمانه...
  93. (SINA)

    شعر گئورگ تراکل | شاعر اتریشی

    غروبِ پاییز روستای قهوه ای. چیزی تاریک هنگامِ رفتن پیداست گاهی بر دیوارهایی که هستند در پاییز، پیکرها: مرد و زن، مردگان می روند بسترِ آنها در اتاق های سرد اندازند. پسران بازی کنند اینجا. سایه های سنگین افتد به گندابِ قهوه ای. کنیزکان می روند به گردِ آبیِ خیس و گاه به چشم ببینندش، از آوازِ شب...
  94. (SINA)

    شعر گئورگ تراکل | شاعر اتریشی

    مادر نوزاد را برد در ماهِ سپید، در سایه ی درختِ گردو و انگورِ کهن، مس*ت از نرمیِ خشخاش و ناله ی چکاوک؛ و خاموش چهره ای ریشو خم شد بر او از سرِ دلسوزی آرام در تاریکیِ پنجره؛ و خرت و پرتهای کهنه ی پدران تباه می شد؛ عشق و ʼخیالپردازیِ پاییزیʻ. پس تاریک [شد] روزِ سال، کودکیِ غمبار، که پسرک آرام...
  95. (SINA)

    شعر اشعار ریموند کارور | شاعر آمریکایی

    نامه رسان تکانم می دهد بیدار می شوم خواب می دیدم آمده ای بلند می شوم همراه او سیاه گنده ای است از دانشگاه چندشش می شود به من دست بزند صبر می کنم صندلی تعارف نمی کنم حرفی نمی زنند بعد که می روند می فهمم نامه ای آورده اند نامه ای از زنم زنم پرسیده چه می کنی؟ هنوز م.شروب می نوشی؟ چند ساعت به مهر...
  96. (SINA)

    شعر اشعار ریموند کارور | شاعر آمریکایی

    آگوست است و من شش ماه است کتابی نخوانده‌ام به جز چیزی به نام عقب نشینی از مسکو نوشته کالنکورت با این وجود خوشحالم حین ماشین سواری با برادرم از بطری ویسکی می‌نوشم ما مقصد مشخصی نداریم فقط می‌رویم اگر چشمانم را برای لحظه‌ای می‌بستم تا حال از دست رفته بودم می‌توانستم با خاطری خوش دراز بکشم و تا...
  97. (SINA)

    شعر اشعار ریموند کارور | شاعر آمریکایی

    ترس از ماشین پلیس و توقیف در مسیر ترس از به خواب رفتن در شب ترس از به خواب نرفتن ترس از گذشته‌ی بازگشته ترس از این دَمی که پر می‌گیرد ترس از تلفنی که نیمه شب زنگ می‌خورد ترس از صاعقه‌ها ترس از نظافتچی با لکه ای بر گونه‌اش ترس از سگ‌هایی که گفته شده گاز نمی‌گیرند ترس از تشویش ترس از شناسایی جسد...
  98. (SINA)

    شعر اشعار ریموند کارور | شاعر آمریکایی

    آن روز، هر جا که می‌رفت از گذشته‌اش می‌گذشت پرت می‌شد توی تلّی از خاطرات به پنجره‌هایی نگاه کرد که دیگر مال او نبود. کار، فقر، بی‌پولی. آن روزها، با آرزوهاشان می‌زیستند، مصمم و راسخ، چیزی جلودارشان نبود. هیچ‌چیز حتی برای مدتی طولانی. در اتاقِ مهمان‌سرا، آن شب، در ساعات نخستین صبح، پرده را...
  99. (SINA)

    همگانی ~•کـافـه نــادری☕•~

    نوش جان
  100. (SINA)

    اطلاعیه اعلام اتمام مجموعه شعر | تالار شعر

    درود https://forum.cafewriters.xyz/threads/40850/ پایان شعر
  101. (SINA)

    اخبار تراکتور 2-1 استقلال؛ اسکوچیچ در نیمه مربیان سوپرجام را از ساپینتو گرفت

    عالی بود، بهترین فوروارد تراکتور بعد ادینیو بود این اشترکال آرمینم که جای دویدن بال‌بال زد Lagh2
  102. (SINA)

    اتمام یافته مجموعه شعر خاموشی در اتاق خودم | به قلم سینا صیقلی

    ۲۰. آزمایش روی میز لیوانی از آب آرام گرفته بود، آن‌ قدر شفاف که میشد خیال کرد بی‌خطر است. قطره‌چکان، آرام و بی‌صدا، سمی بی‌رنگ را به دل بی‌خبرش چکاند. حباب‌های ریز مثل اعتراف‌های ناخواسته به سطح آمدند، و سکوت آزمایشگاه بوی هشدار گرفت. فهمیدم خطر، گاهی آن‌ قدر آرام می‌آید که حتی فرصت نمی‌کنی...
  103. (SINA)

    اتمام یافته مجموعه شعر خاموشی در اتاق خودم | به قلم سینا صیقلی

    ۱۹. پنجره‌ی انتهای راهرو راهروی بلند و خاموش، مثل فیلمی سیاه‌وسفید کش می‌آمد؛ در انتهایش پنجره‌ی تنها نفس می‌کشید. نور سرد صبح از شیشه‌های لکه‌دار می‌گذشت، روی کفِ سنگی می‌لغزید و به دیوارهای نمور رنگی از خاطره می‌پاشید، مثل دستی که بی‌دعوت روی شانه‌ات بنشیند. هر بار که از آن‌جا رد میشدم،...
  104. (SINA)

    شعر اشعار خورخه لوئیس بورخس | شاعر آرژانتینی

    اگر بتوانم یک‌بار دیگر زندگی کنم می‌کوشم بیشتر اشتباه کنم نمی‌کوشم بی‌نقص باشم راحت‌تر خواهم بود سرشارتر خواهم بود از آن‌چه حالا هستم در واقع ، چیزهای کوچک را جدی‌تر می‌گیرم کمتر بهداشتی خواهم زیست بیشتر ریسک‌ می‌کنم بیشتر به سفر می‌روم غروب‌های بیشتری را تماشا می‌کنم از کوه‌های بیشتری صعود...
  105. (SINA)

    شعر اشعار خورخه لوئیس بورخس | شاعر آرژانتینی

    آن که برای رسیدن به تو از همه کس می گذرد عاقبت روزی تو را تنها خواهد گذاشت
  106. (SINA)

    شعر اشعار خورخه لوئیس بورخس | شاعر آرژانتینی

    کم‌کم تفاوت ظریف میان نگه‌داشتن یک دست و زنجیر کردن یک روح را یاد خواهی گرفت. این‌که عشق تکیه‌کردن نیست و رفاقت، اطمینان خاطر. و یاد می‌گیری که بوسه‌ها قرارداد نیستند و هدیه‌ها، عهد و پیمان معنی نمی‌دهند. و شکست‌هایت را خواهی پذیرفت سرت را بالا خواهی گرفت با چشم‌های باز با ظرافتی زنانه و...
  107. (SINA)

    شعر اشعار خورخه لوئیس بورخس | شاعر آرژانتینی

    خطی از «ورلن» است، که دیگر به یادش نمی آورم. خیابانی است، که قدم زدنش برایم ممنوع شده. آیینه ای است، که خودم را برای آخرین بار در آن دیده ام. دری است، که من تا آخر دنیا آن را بسته ام. در میان کتاب های کتابخانه ام، – اکنون که نگاهشان می کنم- کتاب هایی هستند، که من هرگز – دوباره آنها را باز...
  108. (SINA)

    شعر اشعار خورخه لوئیس بورخس | شاعر آرژانتینی

    بزرگترین گناهی را که یک انسان می‌تواند مرتکب شود مرتکب شده‌ام خوشبخت نبوده‌ام بگذار بهمن یخ زده بیرحم نسیان مرا در کام خود برد نابود کند، بی شفقتی پدر و مادرم مرا برای زیبایی و بازی شگفت انگیز زندگی به دنیا آوردند برای زمین، آب، آتش و هوا من به آنها خیانت کردم از این رو که خوشبخت نبودم و آرزوی...
  109. (SINA)

    شعر اشعار خورخه لوئیس بورخس | شاعر آرژانتینی

    نبرد خاموش غروب در حومه‌های دوردست، جراحتی کهنه از نبردی ابدی در آسمان؛ پگاه‌های نزاری که به سویمان دست می‌کشند از ژرفنای دوردست فضا چنان که از ژرفنای زمان، باغ‌های سیاه باران، ابوالهول یک کتاب که از گشودنش بیم داشتم و تصاویرش هنوز می‌چرخند در رؤیاهایم، سرگشتگی ما و آن چه می‌تابانَد ماهتاب بر...
  110. (SINA)

    شعر اشعار خورخه لوئیس بورخس | شاعر آرژانتینی

    چشم‌ها از هر سو در شب فرو رفت و این به خشکسالی می‌ماند پیش از باران. اینک همه‌ی جاده‌ها نزدیک‌اند، حتی جاده‌ی اعجاز. باد، پگاهی گیج و مس*ت را به همراه می‌آورد. پگاه، هراس ما از اعمالی است که می‌چرخند بر فراز سرمان. این شامگاه مقدس را سراسر پیموده‌ام و بی‌تابی‌اش برایم به جا مانده است در این...
  111. (SINA)

    شعر اشعار خورخه لوئیس بورخس | شاعر آرژانتینی

    پانصد سال پس از هجرت ایران از فرازِ مناره‌هایش به پایین، به تاراج نیزه‌داران بیابان‌گرد نگریست و عطار نیشابوری در گل سرخی خیره ماند. با کلماتی بی‌صدا -چونان کسی که می‌اندیشد نه آنکه ذکر می‌گوید- خطابش داد: “گردی شکننده‌ات در دستان من و زمان، ما هر دو را خم می‌کند بی‌خبر در این عصر در این باغِ...
  112. (SINA)

    شعر اشعار خورخه لوئیس بورخس | شاعر آرژانتینی

    بار دیگر ل*ب‌هایی به یاد ماندنی، بی‌همتا چون ل*ب‌های تو. من همین شدت کورمال کننده‌ای هستم که روح باشد. به خوش‌وقتی نزدیک شده‌ام و در سایه‌ی رنج ایستاده‌ام. از دریا گذشته‌ام. سرزمین‌های بسیاری شناخته‌ام؛ یک زن و دو یا سه مرد را دیده‌ام دختری زیبا و مغرور را دوست داشته‌ام، با آرامشی اسپانیایی...
  113. (SINA)

    شعر اشعار خورخه لوئیس بورخس | شاعر آرژانتینی

    از پیش می‌توانی صحنه‌ی فاجعه‌بار را با آنچه در جایگاه مقرر هست، ببینی؛ قداره و خاکستر مقدر شده برای دیدو* سکه‌ی آماده شده برای بلیساریوس* تو در برنز پنهان شعر شش و تدی یونانی برای جنگ به دنبال که می‌گردی، هنگامی که این کف دست زمین در اینجا منتظر تواند هجوم ناگهانی خون، گور خمیازه‌کش؟ در اینجا...
  114. (SINA)

    شعر اشعار خورخه لوئیس بورخس | شاعر آرژانتینی

    چه تنهایی بی‌قدری در این طلا این دیگر ماه هر شب نیست آن ماهی که «ابوالبشر» برای اول بار دید. قرن‌ها شب‌زنده‌داری آن را با اشک‌های باستانی لبریز کرده. نیک بنگر که اکنون آینه‌ی توست.
  115. (SINA)

    شعر اشعار خورخه لوئیس بورخس | شاعر آرژانتینی

    پذیرای فرسایش به قاطعیت شکوهمند خاک، آهسته می‌کنیم صدایمان را در عبور از ریشه‌های طویل مقابر، که تلفیق روح و مرمر در آنها وعده‌ی شکوه مطلوب مرگ است. مقبره‌ها زیبایند، به عریانیِ واژه‌های لاتین و تاریخ حک شده ی مرگ بر آنها، همراهی مرمر و گُل و میدانگاه‌هایی چون حیاط‌ها سرد و دیروزهای بی‌شمار...
  116. (SINA)

    شعر اشعار خورخه لوئیس بورخس | شاعر آرژانتینی

    اکنون که بارانی نرم و ریز در بیرون می‌بارد سرانجام شامگاه کاملا ناگهانی صاف می‌شود. در حال باریدن با باریده. خود باران بی‌گمان چیزی است که در گذشته روی می‌دهد. هر که باریدن آن را می‌شنود، زمانی را به یاد آورده است که در آن، پیچش غریب سرنوشت گلی را همراه با سرخی گیج‌کننده‌ی سرخش به او بازگردانده...
  117. (SINA)

    شعر اشعار خورخه لوئیس بورخس | شاعر آرژانتینی

    من که امروز این سطر‌ها را به آواز می خوانم فردا جسدی معمایی خواهم بود که در قلمرویی جادویی و بی‌بار ساکن است بی پیش و پس و کی. عارفان چنین می‌گویند. می‌گویم که باور دارم که من نه سزاوار دوزخم و نه در خورد بهشت ولی پیش‌بینی نمی‌کنم. قصه‌ی هر آدم چون شکل‌های آبی پروتئوس* جابه‌جا می‌شود. سنوشت من...
  118. (SINA)

    شعر اشعار خورخه لوئیس بورخس | شاعر آرژانتینی

    خاطرم سرشار باد از یاد خیابانی خاکی با دیوارهای کوتاه و سواری بالا بلند که سپیده را از خود سرشار می‌کند با شنلی ژنده و بلند در یکی از روزهای ملالت‌بار در روزی بی‌تاریخ. خاطرم سرشار باد از یاد مادرم که به صبح می‌نگرد در ایستگاه قطار سانتا ایرِنه بی خبر از آنکه قرار است نام خانوادگی اش بورخِس...
  119. (SINA)

    شعر اشعار خورخه لوئیس بورخس | شاعر آرژانتینی

    عشق همین است. یا پنهان خواهم شد یا خواهم گریخت. دیوارهای زندانش قد می کشند، همچو رویایی مخوف. نقاب دلفریبش عوض شده، اما مثل همیشه یگانه است. حال طلسم ها به چه کارم می آید: مطالعه حروف، دانشوری موهوم، کارآموزی زبانی که شمالی های سرسخت برای دریا و شمشیرشان می خواندند، صفای دوستی، سالن های...
  120. (SINA)

    شعر اشعار ارنستو ساباتو | شاعر آرژانتینی

    البته که دوستت دارم احمق‌جان ولی آزارت می‌دهم دلیلش هم صاف و ساده این است که دوستت دارم این را می‌فهمی؟ آدم کسانی را که به آن‌ها بی‌تفاوت است آزار نمی‌دهد
  121. (SINA)

    شعر اشعار ارنستو ساباتو | شاعر آرژانتینی

    آدم ها هرگز کسانى را که دوست دارند فراموش نمى کنند فقط عادت مى کنند که دیگر کنارشان نباشند
  122. (SINA)

    شعر اشعار ارنستو ساباتو | شاعر آرژانتینی

    حتی اگر هرگز بار دیگر تو را نبینم احتیاج دارم بدانم جایی در این شهر کثیف ترسناک در گوشه ای از این جهنم سیاه تو هستی و مرا دوست داری
  123. (SINA)

    شعر اشعار تورگوت اویار | شاعر ترکیه‌ای

    در مسیرى که دست در دست هم راه مى رویم اعجاز تو رفته رفته بزرگ تر و بیشتر مى شود در من اما از زخمى کهنه به جا مانده از انتظارى طولانى دارد خون مى چکد
  124. (SINA)

    شعر اشعار تورگوت اویار | شاعر ترکیه‌ای

    ای ظریف‌ترین درد! که بر سمت چپ سینه ام نشسته‌ای؛ این‌چنین بی تفاوت نباش... چیزی که اینجا می‌سوزد، فانوس نیست؛ قلب من است...
  125. (SINA)

    شعر اشعار تورگوت اویار | شاعر ترکیه‌ای

    چیزی بگو مثل بهار مثلا شکوفه کن و یا ببار مانند رحمتی بر درونم یا رنگین کمان باش و روحم را در آغو*ش بگیر چیزی بگو فراتر از حرف باشد جانم را لم*س کند چیزی بگو مثلا کنارت هستم
  126. (SINA)

    شعر اشعار تورگوت اویار | شاعر ترکیه‌ای

    اینکه به تو پشت کرده و می روم برای دیدن روزهای بهتر نیست برای ندیدن روزهایی است که شاید از این هم بدتر باشند
  127. (SINA)

    شعر اشعار تورگوت اویار | شاعر ترکیه‌ای

    سپس شب می‌شد و ما به ستاره‌ها خیره می‌شدیم تو دنبال بزرگ‌ترین ستاره می‌گشتی و من غرق در تو پیِ چشمانت می‌گشتم سردمان می‌شد اما زیبا بود آن روزهای دیر و دور آن عاشقانه‌ها که دیگر کهنه شده‌اند
  128. (SINA)

    نظرسنجی نظر سنجی دیالوگ برتر هفته| دوره اول

    کاش یه دور دومم برگزار می‌کردی برای نتیجه نهایی بین اون چهار نفر
  129. (SINA)

    شعر اشعار تورگوت اویار | شاعر ترکیه‌ای

    چه در دست های توست نمی دانم اما بیا آسمان را نگاه کنیم منى که هر وقت دستانت را می گیرم زیاد میشوم ، قوی ترم این چشم های تو که شبیه گذشته هاست شبیه تنهایی شبیه درخت هاست به آبها نگاه می کنم تا گرم شان کنم گرم می شوند تو را با خود به جایی غریب آورده ام تو که پنجره های زیادی داشتی که من یکی یکی شان...
  130. (SINA)

    شعر اشعار تورگوت اویار | شاعر ترکیه‌ای

    هرکسى امیدی دارد مجادله‌ای از دست داده‌ای دردی انزوایی و اندوهى چرا که هر کسی یک رفته‌ای دارد که هنوز هم به رفتنش عادت نکرده است
  131. (SINA)

    شعر اشعار تورگوت اویار | شاعر ترکیه‌ای

    یک دست در جیب چپ دست دیگر در جیب راست این اندوه برای شما نیز آشناست بخواهید هم نمی‌توانم شرحش دهم خوب و بد زندگی‌اش می‌کنم
  132. (SINA)

    شعر اشعار تورگوت اویار | شاعر ترکیه‌ای

    اینکه به تو پشت کرده و می‌روم برای دیدن روزهای بهتر نیست برای ندیدن روزهایی است که شاید از این هم بدتر باشند
  133. (SINA)

    همگانی ~•کـافـه نــادری☕•~

    https://uploadkon.ir/uploads/e8f510_25VID-20250810-082832-9401.mp4 نوش جان
  134. (SINA)

    همگانی ~•کـافـه نــادری☕•~

    می‌فهمم چقد سخت و گیج‌کننده‌ست وقتی کسی که باید پناه باشه، خودش منبع این حسه. توی این شرایط شاید بهترین کار این باشه که به‌جای جست‌وجو فقط داخل خانواده، دنبال یه حلقه‌ی امن بیرون از اون باشی، مثلا یه دوست صمیمی، مشاور یا حتی یه دوست آنلاین همینجا. مهمه که بدونی حرف زدن و تخلیه احساسات حتی با یه...
  135. (SINA)

    همگانی ~•کـافـه نــادری☕•~

    فکر می‌کنم اول از همه باید ریشه‌ی این حس رو پیدا کنی، گاهی دلیلش اتفاقات یا رفتارهای گذشته هست و گاهی هم سوءتفاهم‌ها. اگه بتونی با یه فرد قابل‌اعتماد صحبت کنی می‌تونه کمک کنه احساست رو بهتر درک کنی و راهی برای بهبود رابطه پیدا کنی. مهمه که خودت رو بابت این حس سرزنش نکنی، ولی همزمان برای حلش تلاش...
  136. (SINA)

    همگانی ~•کـافـه نــادری☕•~

    سلام من مایلم به تیم‌تون ملحق بشم؛ راستش قبلا قصد داشتم به تیم شما ملحق بشم و حتی درخواست داده بودم تو بخش فراخوان‌ها، ولی به دلیل مشغله‌های کاری موفق نشدم ادامه بدم و انصراف دادم. ولی الان شرایطم مرتب شده و وقت آزاد زیادی دارم و مایلم اگه صلاح بدونید، دوباره به تیم بپیوندم. ممنون از توجه شما...
  137. (SINA)

    نقد کاربر رمان سایه‌های مرده | سینا صیقلی

    سلام و درود 🌿 اول از همه ممنونم که وقت گذاشتی و با دقت خوندی و نقد کردی -53-؟"_} خوشحالم که ایده و ترکیب ژانر رو پسندیدی، این خودش برام خیلی ارزشمنده. راستش رو بخوای در مورد شروع داستان حق با توئه... «زنگ تلفن و بیدار شدن از خواب» یه جورایی مثل نون و پنیر صبحونه‌ست؛ خوشمزه‌ست ولی همه می‌خورن و...
  138. (SINA)

    نظارت همراه رمان سایه های مرده | ناظر: تاجر غم

    درود پارت‌های جدیدی ارسال شد
  139. (SINA)

    در حال ویرایش رمان سایه‌های مرده | سینا صیقلی

    دستم ناخودآگاه لرزید. اومد سمتم و دفتر رو بهم داد و آروم گفت: ـ بیا، باهم بخونیم. کنارم ایستاد و شونه‌هاش با من تماس داشت. صدای نفس‌هامون تو سکوت اتاق سنگینی می‌کرد. صفحه‌ی اول رو باز کردم و دست‌خطش رو شناختم؛ شلخته ولی پرعجله، انگار می‌ترسیده وقت نداشته باشه: «قرار بود از دانش من و دوستم که...
  140. (SINA)

    در حال ویرایش رمان سایه‌های مرده | سینا صیقلی

    در رو آروم بستم و عقب کشیدیم. مکس یه ناله‌ی کوتاه کرد و دمش رو پایین آورد. به راهروی باریک‌تری پیچیدیم. همه‌چی خوب پیش می‌رفت تا این‌که یه صدای فلزی بلند، مثل شلیک تو سکوت، بلند شد. سرم رو برگردوندم و دیدم پای ریگان به یه قوطی نوشابه لگد زد و حواسش نبود. قوطی قل خورد و محکم به یه میز فلزی که وسط...
  141. (SINA)

    در حال ویرایش رمان سایه‌های مرده | سینا صیقلی

    چند لحظه سکوت کرد. بعد نفسش سنگین‌تر شد: ـ این موجودات، اسم واقعی‌شون «زامبی» هست، ولی رفتارشون کاملا شبیه همون موجودات افسانه‌ای نیست. اونا روح ندارن، اراده ندارن. فقط یه چیز دارن؛ یک کلونی از انگل‌های ریز... میکروارگانیسم‌هایی ناشناس که مغز میزبان رو تسخیر می‌کنن، کنترلش می‌کنن. هدف‌شون چیه؟...
  142. (SINA)

    نقد کاربر رمان سایه‌های مرده | سینا صیقلی

    سلامم Chador ممنونم بابت وقتی که گذاشتی و این‌قدر دقیق و صادقانه نقد کردی -118-"{} واقعا خوشحالم که بخش‌هایی از داستان، مخصوصا شروع و فضاسازی‌ها تونسته حست رو درگیر کنه. نکاتی که گفتی درباره معرفی تدریجی آرمین و تعادل خط زمانی و... خب تو بعضی فیلم‌ها هم همین‌طور پیش میره که شخصیت اصلی خودش رو...
  143. (SINA)

    چالش [ تمرین نویسندگی ]3️⃣

    بارها در را نیمه‌باز گذاشتم، گوش سپردم به صدای پا... اما تنها سکوت بود که هر روز سنگین‌تر به خانه می‌افتاد
  144. (SINA)

    مشاعره | مشاعره با اسم حیوان |

    همستر
  145. (SINA)

    مشاعره | مشاعره با شهرها |

    نکا
  146. (SINA)

    روزنامـه روزنامه مردادماه 1404| شماره 2

    اوو واقعا که! با این سطح تحلیل اقتصادی تو بخش سکه، اگه وزیر اقتصاد بشین دلار میاد زیر هزار تومن و همه‌مون میریم هاوایی زندگی می‌کنیم 🏝️-65-{}
  147. (SINA)

    مشاعره | مشاعره با شهرها |

    ناپل
  148. (SINA)

    نقد کاربر رمان سایه‌های مرده | سینا صیقلی

    سلامم 0c9027_25105 ممنون بابت این نگاه دقیق و وقتی که گذاشتین، واقعا خوشحال شدم که ایده براتون جذاب بوده -4-+=_ این موضوع جدا نوشتن "می‌شه" رو آخرش بعد تموم کردن رمان یه دور کامل ویر میزنم درست بشه. خوشحالم که از فضای بین‌المللی داستان خوشتون اومده، تلاش کردم از همین آزادی فضایی استفاده کنم و...
  149. (SINA)

    دفترکار کپیست « سینا »

    عنوان اثر: آرزوی الینا نوع اثر: داستانک نویسنده: حدیثه ادهم
  150. (SINA)

    نقد کاربر رمان سایه‌های مرده | سینا صیقلی

    سلام و ممنون از شما -118-"{} خیلی خوشحالم که تونستم حس فضا و باورپذیری رو منتقل کنم و ایده براتون دور از کلیشه بوده. حفظ نقاط اوج و ارتباط خواننده با داستان از هدف‌های اصلی من بوده و خوشحالم که این رو حس کردید. نظرتون انگیزه‌ی زیادی بهم داد که ادامه‌ی رمان رو با انرژی بیشتری پیش ببرم. ممنون
  151. (SINA)

    نقد کاربر رمان سایه‌های مرده | سینا صیقلی

    سلام و مرسی از نقد خوبتون 🌹 خوشحالم که مقدمه و قلم من رو پسندیدین و تونستم احساسات شخصیت‌ها رو منتقل کنم. نکات نگارشی که گفتید (مثل استفاده از «…» در جای نادرست، جایگزینی ویرگول با نقطه، استفاده زیاد از علامت تعجب و جمع بستن با «ها») رو کاملا می‌پذیرم و سعی می‌کنم در ویرایش نهایی درست کنم. ممنون
  152. (SINA)

    نقد کاربر رمان سایه‌های مرده | سینا صیقلی

    سلام و ممنون از وقتی که گذاشتید و نقدتون 🌹 خوشحالم که تونستم با این داستان حس و حال مشابه واکینگ دد رو براتون تداعی کنم. در مورد تمرکز بیشتر روی فضاسازی و استعاره‌ها، این کاملا انتخاب خودم بوده چون می‌خواستم خواننده اول از همه وارد فضای خاص و ترسناک داستان بشه. در مورد فرهنگ ایرانی، آرمین...
  153. (SINA)

    نقد کاربر نقد دلنوشته معشوق خاکی

    سلام تبریک میگم و خسته نباشید بابت نوشتن «معشوق خاکی». فضای متن از همون ابتدا حس و حال شاعرانه داره و جملات، سرشار از عاطفه و تصویرسازی‌های لطیف هست. شروع اثر با دیباچه‌ای موزون، حال‌وهوای عاشقانه رو به خوبی منتقل میکنه و خواننده رو برای ادامه آماده می‌سازه. با این حال، گاهی متن به سمت اغراق...
  154. (SINA)

    اتمام یافته مجموعه شعر خاموشی در اتاق خودم | به قلم سینا صیقلی

    ۱۸. سالن کامپیوتر نور آبی مانیتورها روی صورت‌ها افتاده بود، مثل مهتابی که از پنجره‌ی بسته به اتاقی خالی سرک بکشد. صدای تیک‌تیک کیبوردها، مثل بارانی یکنواخت، روی سقف سکوت می‌بارید، و هر از گاهی صدای آه کوتاهی میان کلیدها گم میشد. همه غرق صفحه‌هایشان بودند، با چشم‌هایی خسته و گردن‌هایی خمیده،...
  155. (SINA)

    مشاعره | مشاعره با شهرها |

    نیشابور
  156. (SINA)

    نظارت همراه رمان سایه های مرده | ناظر: تاجر غم

    سلام پارت‌های جدید ارسال شد خسته نباشی -53-؟"_}
  157. (SINA)

    در حال ویرایش رمان سایه‌های مرده | سینا صیقلی

    نفسی کشیدم و گفتم: ـ اگه کاری نکنیم، آینده‌مونم همین میشه. نور رو دوباره به راهرو انداختم. رد پاهاش توی گل و لجن هنوز معلوم بود. ـ بیا... اون گفت راه‌پله‌ی بالای موتورخونه. چند قدم جلوتر یه در فلزی دیگه بود. این یکی قفل نداشت. در رو باز کردیم و یه بوی سوزوندگی، روغن و زنگ‌زدگی توی صورتمون زد. یه...
  158. (SINA)

    در حال ویرایش رمان سایه‌های مرده | سینا صیقلی

    اون سرش رو پایین انداخت. انگار دیگه توان نداشت. ـ من نمی‌تونم بهت قول بدم همه‌مون زنده می‌مونیم. نمی‌تونم قول بدم حتی یه قدم دیگه‌مون امنه. ولی یه چیزی رو می‌دونم... . خم شدم، دستش رو گرفتم و بلندش کردم. ـ ما هنوز زنده‌ایم و تا وقتی این‌طوره، تموم نشده. نفس عمیقی کشید. اشک‌هاش هنوز جاری بودن،...
  159. (SINA)

    در حال ویرایش رمان سایه‌های مرده | سینا صیقلی

    من دویدم و رو دوشش پریدم و دستم رو دور گردنش حلقه کردم، اون یکی دستم دنبال اسلحه‌ام می‌گشت. آنتونی می‌خواست منو پرت کنه. تو اون تاریکی فقط یه لحظه چشمم به صورتش خورد. دیگه آنتونی نبود... فقط یه تیکه وحشت، خون و نفرت بود. کلتم رو گرفتم و کشیدم، مستقیم روی قفسه‌ی سینه‌اش گذاشتم و بوم! بدنش سست شد...
  160. (SINA)

    مشاعره | مشاعره با شهرها |

    همدان
  161. (SINA)

    مشاعره | مشاعره با اسم ماشین |

    آریزو
  162. (SINA)

    مشاعره | مشاعره با اسم حیوان |

    آرمادیلو
  163. (SINA)

    در حال ویرایش رمان سایه‌های مرده | سینا صیقلی

    نور چراغ‌قوه روی یه جریان باریک و گل‌آلود که کف تونل پیچ‌وتاب می‌خورد افتاد. ساموئل با صدایی گرفته گفت: ـ باید از این رد بشیم، راه دیگه‌ای نیست. جلوتر رفتم و اول پا توی آب گذاشتم. سرد و کثیف بود. بعد بقیه یکی‌یکی دنبالم اومدن. آب تا زانو می‌رسید. باید از وسط جریان رد می‌شدیم. دیوارها پوشیده از...
  164. (SINA)

    در حال ویرایش رمان سایه‌های مرده | سینا صیقلی

    من برگشتم و به کاترین کمک کردم تا پایین بیاد. ریگان هنوز هم کنار در خشکش زده بود. نگاهش خالی، ولی دستش رو محکم مشت کرده بود. ـ ریگان بیا باید بریم... اگه این در رو نبندیم، اونا میان داخل. ریگان بالاخره اومد و ما یکی‌یکی توی تاریکی فاضلاب رفتیم؛ و پشت سرمون... صدای کوبیده شدن در هنوز ادامه داشت...
  165. (SINA)

    در حال ویرایش رمان سایه‌های مرده | سینا صیقلی

    بوم... ترکش‌ها پشتم رو سوزوندن ولی نای غر زدن نداشتم. همون لحظه، صدای جیغی... که دیگه انسانی نبود شنیدم و برگشتم؛ یه هیولا پرید و محکم روی ریگان و هلنا افتاد. دندوناش تو گردن هلنا رفت. جیغش... جیغی که نمی‌تونم از یاد ببرم. ریگان تقلا می‌کرد، فریاد می‌زد و ناله می‌کرد: ـ هلنا! من با آنتونی سمتش...
  166. (SINA)

    اتمام یافته مجموعه شعر خاموشی در اتاق خودم | به قلم سینا صیقلی

    ۱۷. آیینه شکسته در انتهای راهروی شمالی، کنار در همیشه بسته‌ی مشاوره، آیینه‌ای بود قدی، بلند ولی ترک‌خورده. گاهی خودم را در آن می‌دیدم، پراکنده، در چند تکه‌ی ناهم‌راستا، لبخندی که وصله‌ی اشتباهی بود، چشم‌هایی که هیچ‌جا کامل نمی‌شدند، و دستی که نمی‌دانست بالا بیاید یا بی‌افتد. هر بار رد میشدم،...
  167. (SINA)

    ترسناک نظر شما درمُورد فیلم‌های ترسناکی که دیدید🌚

    خیلین خب مثلا تو چند قسمت سریال سوپرنچرال خونه های قدیمی رو ارزونن میخرن ولی می بینن کلی آدم توش مردن یا حبس خانگی ۲۰۱۴ و معمولی ترینش هم کورالینPopcorn جالبش همون قتل‌هاست، تو خونه‌ای که کلی آدم کشته میشن همه خونواده ها میرن اونجا رو می گیرن
  168. (SINA)

    ترسناک نظر شما درمُورد فیلم‌های ترسناکی که دیدید🌚

    من فقط یه چیزی رو متوجه نشدم اینکه چرا تو خونه‌ای که ۶۰ نفر توش به طرز وحشیانه‌ای کشته شدن ، یه خونواده‌ی شاد باید برن بین کلی خونه‌ی خوشگل، اون خونه‌ای رو اجاره کنن e03627_25hh2y-154fs232528mad2\{}|"
  169. (SINA)

    دورهمی • محفل سایه‌های هراس‌انگیز شب •

    سوپرنچرال ببین ساعت ۱۱ عالیه واقعا
  170. (SINA)

    دفترکار کپیست « سینا »

    عنوان اثر: رویای وارونه نوع اثر: دلنوشته نویسنده: موهوم
  171. (SINA)

    نظارت همراه رمان سایه های مرده | ناظر: تاجر غم

    درود سه پارت جدید ارسال شد
  172. (SINA)

    در حال ویرایش رمان سایه‌های مرده | سینا صیقلی

    یه صدای خراش‌دار، تیز و کشیده... انگار یکی داشت با ناخن فلز، دیوار دنیا رو می‌خاروند. بعد صدای خرخر، سنگین... صدایی که از سینه‌ی یه چیزی در می‌اومد که دیگه آدم نبود. بلند نشدم و فقط با اشاره‌ی چشم، بقیه رو نگاه کردم. ریگان هنوز خواب بود، ولی مکس دم در نشسته بود، خشکش زده بود. گوش‌ها بالا، دم...
  173. (SINA)

    در حال ویرایش رمان سایه‌های مرده | سینا صیقلی

    در چوبی قدیمی کوبیده شد. هر دومون تقریبا از جا پریدیم. ریگان سریع عقب کشید و موهاش پخش شونه‌هاش شد و چشم‌هاش پر از وحشت بود. ـ لعنتی! چـ... ـ آرمین! ریگان! زنده‌اید؟! در رو وا کنید! صدای کاترین بود، با همون لحن تیز و کمی ریش‌خندآمیزش - کفترکوچولوها، کارتون تموم شد یا هنوز تو فاز «عشق من» گیر...
  174. (SINA)

    در حال ویرایش رمان سایه‌های مرده | سینا صیقلی

    بلند شدم و به طبقه‌ی بالا رفتم؛ پله‌ها با هر قدم صدا می‌دادن، انگار خونه داشت نفس آخر رو می‌کشید. طبقه‌ی بالا تاریک بود و بوی خاک و کپک خورده می‌داد. چند تا در پوسیده، یه راهروی باریک... تا این‌که رسیدم به یه اتاق کوچیک که ظاهرا زمانی دستشویی بوده. آینه‌ی ترک‌خورده، روشویی شکسته، شیر آب زنگ‌زده...
  175. (SINA)

    همگانی ~•کـافـه نــادری☕•~

    بفرمایین نوش جان
  176. (SINA)

    همگانی ~•کـافـه نــادری☕•~

    نوش جان
  177. (SINA)

    دنباله دار ■□اسم یکی از بچه های سایـتُ بگو نفربعدی تحلیل کنه■□ تگش کن...

    عجول، خیلی.. شبیه اون دختر انیمه هایی که خیلی عجله میکنن آخرش سرخ و خجالتی میشن و...-2-35- @malihe
  178. (SINA)

    فراخوان جذب مدیر تخصصی و عمومی {۱۴۰۴}

    اعلام آمادگی تالار شعر
  179. (SINA)

    همگانی ~•کـافـه نــادری☕•~

    نوش جان
  180. (SINA)

    اطلاعیه درخواست تگ انحصاری برای رمان | تالار رمان

    https://forum.cafewriters.xyz/threads/40707/ درود درخواست تگ دارم
  181. (SINA)

    فراخوان ~جذب مـدرس~ تابستان ۱۴۰۴

    اعلام آمادگی آموزش نوشتن شعر
عقب
بالا پایین