سیاهیه آسمان شب و ماهی که مانند الماس می‌درخشد.
باد سرد، ارمغان پاییز برای درختان.
تو کنار من ل*ب دریا و عشقی که تنها موج‌ها از آن باخبرند.
 
صدایی در دل شب. نفس‌هایی نامنظم و قلبی نا آرام. نسیمی آرم،موهایی پریشان.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: ballerina
کوچه تنهایی. مردی دل‌شکسته، دختری گریان.
سکوت تلخ و بارش باران. ماه کامل درپشت ابر.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: ballerina
موهای بلندش، آبشار سپید.
چشم‌های سیاهش، آسمان شب.
گونه‌ی سرخش، سیب بهشتی.
دامنه پاکش، باغ لاله‌‌زار.
صدای نازش، ترانه‌ی بلبل.
 
آفتاب سوزان ظهر، رقص موهای مشکی در باد، سایه‌ای بلند روی زمین، تنهای تنهای، در میدان نبرد، صدای فریاد آهنینن، پروانه‌ای روی گل‌های سرخ آتشین، پرواز در آسمان آبی بیکران.
پایان.
 
سکوت مه‌آلود، بوی آهن زنگ‌زده، دیوارهای ترک‌خورده با لکه‌های تیره.
آینه‌ای ترک‌دار، انعکاس ناقص اتاق و سایه‌ای بی‌چهره پشت شانه.
راهروی باریک، قاب عکس‌های کج، چشم‌های بی‌نور در نگاه ثابت.
طنابی آویخته از سقف، گره سفت، تاب آرام در هوای سرد.
رد پاهای گل‌آلود تا در نیمه‌باز، فضای سیاه پشت آن، سرمای مرطوب.
درختان خشک حیاط، شاخه‌های گره‌خورده، مه غلیظ میان تنه‌ها.
سایه‌ای بلند و ثابت، بی‌جزئیات، نزدیک‌تر با هر نگاه، بی‌حرکت اما پر از نگاه.

یکی از رمان‌هام این حالت زیاد داشت، ناظر بهش ایراد گرفت، تگ خوب روش خورد.😅
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Alirix
زیرزمین متروک. دیوارهای نم‌زده، لکه‌های خون تازه روی سنگ‌ها. میز فلزی خراشیده، تیغه‌ای کج میان خرده شیشه‌ها. چراغ مه‌آلود سقفی، سایه‌ها کشیده و سنگین. پنجره کوچک با قاب شکسته، صدای قطره خون روی کف سرد.
 
چشمانی سرخ و خیس. رنگی پریده و نفس‌هایی تنگ!
حالی خراب و قدم‌هایی سست. قدم زدن میان خیابان‌ها در ظلمات شب.
به کدامین مقصد؟!
به انتظار چه سرپناهی؟!
به انتظار چه معجزه‌ای؟!
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Alirix
نور کم‌سوی غروب. خلسه‌ی پرده‌های مخملی. سکوتی آکنده از وزن تاریکی. بوی کاغذهای کهنه. لحظه‌ای گم‌شده در بی‌انتها. رنگ‌های سرد و گرم در تعادل نامرئی. زمزمه‌ی سکوت. انتظاری سنگین همچون باران‌های خشک. تنهایی گنگ در میان انبوهی از سایه‌ها. زمان چون آیینه‌ای مات، متوقف در قاب ابهام. جهانی بزرگ، محصور در گوشه‌ای تاریک. تلاقی روشنایی و سایه. فریادهای خاموش در تار و پود سکوت. سایه‌های سنگین بر چهره‌ی نیم‌رخ. مردی در دل سایه‌ها. موج موهای خاکستری. نگاه ژرف و خاموش. پیکری خمیده در حصار سنگین تنهایی و اندوهی بی‌انتها. دست‌هایی لرزان در آغو*ش سیگار. لباسی رنگ باخته، آغشته به غبار زمان. بوی دود و تصویری از نبرد درونی. لم*س خاطرات فراموش‌شده. هاله‌ای از اندیشه‌های درهم‌تنیده. ناگفته‌های سنگفرش شده در دل. تنهایی گسسته از زمان. وجودی میان سکوت و نور. نمایشی از رازهای ناگشوده. حضور مسحورکننده و رازآلود.
 
سکوت بی انتها، سنگ فرش خیابان، مردی خسته در انتهای شهر.
آسمان سیاه، خالی از ماه و ستاره.
کوچه‌ها تاریک، خانه‌ی های خالی.
 
عقب
بالا پایین