شعر وصف حال خودت از زبان شعر

[سمانهسمانه عضو تأیید شده است.]

آرزوی منی وندارمت
شاید دربهشت نظرکنم روی ماهت را

15خرداد1404
ساعت 11:05دقیقه قبل ازظهر
تقدیم الماس زندگیم مامان زهرا​

 

[مینِرامینِرا عضو تأیید شده است.]

هر جانور که باشد، بگریزد از بلایی
من خود بلای خویشم؛ از خود کجا گریزم؟

 

[مرهممرهم عضو تأیید شده است.]

مگر دشمن کند این‌ها که من با جان خود کردم ..

-وحشی بافقی

۱۵ خرداد ۰۴
روز عرفه

 

[سمانهسمانه عضو تأیید شده است.]

دلم تنگ است برایت
شبیه کودکی هراسان از گم شدن مادرش
پی تو میگردم
آغوشت را کم دارم
گویی آسمان بهار در قلبم
انباشته شده
وابرهای رگبارزا درچشمانم
چترمن شدی درهجمه های اضطراب
آغوش که به حلقه های دست نیست
تو باقلبت باوجودت مرا به آغوش کشیدی

تقدیم به الماس زندگیم
مامان زهراعزیزم
5تیرماه 1404
ساعت 12:25دقیقه ظهر

 

[!!AMINKHAN!!!!AMINKHAN!! عضو تأیید شده است.]

و اگر مرا قدرت انتخابم دهند
برای بار دوم عشقت را تکرار می کنم ...

 

[سمانهسمانه عضو تأیید شده است.]

گلِ گلدونِ من؛ شکسته در باد
تو بیا؛ تا دلم نکرده فریاد
گلِ شب بو؛ دیگه شب بو نمیده
کی گلِ شب بو رو؛ از شاخه چیده
گوشه ی آسمون؛ پرِ رنگین کمون
من؛ مثِ تاریکی تو؛ مثلِ مهتاب
❤مهتاب منی مامان زهرا❤

 

[FarzaneFarzane عضو تأیید شده است.]

دهن پر گفتگویِ شوق و نتوان دم زدن با او
مرا، یارب، چه شد؟ من خود زبانی داشتم روزی

 

[!!AMINKHAN!!!!AMINKHAN!! عضو تأیید شده است.]

از حیرانی و سکوتم غمگین نشو
و گمان نبر که میان من و تو چیزی عوض شده؛
آنگاه که نمیگویم دوستت دارم،
یعنی دوست ترت می‌دارم...!

 

[بـرکـهبـرکـه عضو تأیید شده است.]

شیشه خالی گشت
و ما را دل ز غم خالی نشد...
#طالب_آملی

 

[RosA]

چه سرنوشت غم انگیزی که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس می بافت، ولی به فکر پریدن بود..

حسین منزوی