موي سپيد را فلکم آسان نداد اين رشته را به نقد جواني داده ام
من درخور تو چه تحفه آرم؟
جان‌ست و بهای یک نظر نیست

دانی که خبر ز عشق دارد؟
آن کز همه عالَمش خبر نیست
 
من درخور تو چه تحفه آرم؟
جان‌ست و بهای یک نظر نیست

دانی که خبر ز عشق دارد؟
آن کز همه عالَمش خبر نیست
تو مرا همان یاس خوشبو
کدامین لبخند آرمانت شود؟
 
دلم را بود از آن پیمان‌گسل امید یاری‌ها
به نومیدی کشید آخر همه امیدواری‌ها
اگر تو رخ بنمایی ستم نخواهد شد
ز حسن و خوبی تو هیچ کم نخواهد شد

برون ز زلف‌ تو یک حلقه هم نخواهد رفت
کم از دهان تو یک ذره هم نخواهد شد
 
اگر تو رخ بنمایی ستم نخواهد شد
ز حسن و خوبی تو هیچ کم نخواهد شد

برون ز زلف‌ تو یک حلقه هم نخواهد رفت
کم از دهان تو یک ذره هم نخواهد شد
دیدی که یار، جز سر جور و ستم نداشت
بشکست عهد، وز غم ما هیچ غم نداشت
 
دیدی که یار، جز سر جور و ستم نداشت
بشکست عهد، وز غم ما هیچ غم نداشت
تو خود وصال دگر بودی ای نسیم وصال
خطا نگر که دل امید در وفای تو بست

حافظ
 
تو خود وصال دگر بودی ای نسیم وصال
خطا نگر که دل امید در وفای تو بست

حافظ
تشبیه روی تو نکنم من به آفتاب
کاین مدح آفتاب نه تعظیم شان توست

سعدی
 
تشبیه روی تو نکنم من به آفتاب
کاین مدح آفتاب نه تعظیم شان توست

سعدی
تو را صبا و مرا آب دیده شد غماز
و گر نه عاشق و معشوق رازدارانند

حافظ
 
تو را صبا و مرا آب دیده شد غماز
و گر نه عاشق و معشوق رازدارانند

حافظ
دل به دلداران سپردن کار هر دلدار نیست

من به تو جان میسپارم دل که قابل دار نیست
 
عقب
بالا پایین