تا کی ای جان اثر وصل تو نتوان دیدنمن تو را مشغول میکردم دلا
یاد آن افسانه کردی عاقبت
پ.ن: آهنگ در دل و جان خانه کردی"شجریان" =)
که ندارد دل من طاقت هجران دیدن
تا کی ای جان اثر وصل تو نتوان دیدنمن تو را مشغول میکردم دلا
یاد آن افسانه کردی عاقبت
پ.ن: آهنگ در دل و جان خانه کردی"شجریان" =)
نتوان وصف تو گفتن که تو در وصف نگنجیتا کی ای جان اثر وصل تو نتوان دیدن
که ندارد دل من طاقت هجران دیدن
یک روز به شیدایی در زلف تو آویزمنتوان وصف تو گفتن که تو در وصف نگنجی
نتوان شبه تو گفتن که تو در وهم نیایی
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفتیک روز به شیدایی در زلف تو آویزم
زان دو ل*ب شیرینت صد شور برانگیزم
تو مپندار کز این در به ملامت بروممحتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مس*ت گفت ای دوست این پیراهن است افسار نیست
ما ز یاران چشم یاری داشتیمتو مپندار کز این در به ملامت بروم
که گرم تیغ زنی، بنده بازوی توام
میروم بیدل و بی یار و یقین میدانمما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خداییمیروم بیدل و بی یار و یقین میدانم
که من بیدل بی یار نه مرد سفرم
یار بیگانه نگیرد هر که دارد یار خویشملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توام راهنمایی
شور عشقی کو، که رسوای جهان سازد مرا؟ بی نیاز از نام و فارغ از نشان سازد مرایار بیگانه نگیرد هر که دارد یار خویش
ای که دستی چرب داری پیشتر دیوار خویش
خدمتت را هر که فرمایی کمر بندد به طوع
لیکن آن بهتر که فرمایی به خدمتگار خویش