می‌وزد از چمن نسیمِ بهشت

هان، بنوشید دَم به دَم مِیِ ناب
 
ترکیب پیاله‌ای که در هم پیوست

بشکستن آن روا نمی‌دارد مس*ت
 
روزی دو سه شد که بنده ننواخته‌ای
اندیشه به ذکر وی نپرداخته‌ای

زان می‌ترسم که دشمنان اندیشند
کز چشم عنایتم بینداخته‌ای
 
رونق بازار گیتی قصهٔ غم بود و بس
من فراوان داشتم زین جنس بازارم گرفت
 
تو را صد خوبی و بر هر یکی صد دیده حیرانت
مَرا یک جان و می‌خواهم شوم صد بار قربانت
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Farzane
تا شدم حلقه بگوش در میخانه عشق
هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم
 
عقب
بالا پایین